دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

خاطرات من و همسرم

دیروز اولین ماهگرد ازدواج من و سعید بود. با مادر شوهر هماهنگ کردم که یه کیک بپزم و برم خونشون که وقتی سعیدم اومد غافلگیرش کنم. مادر شوهر هم زحمت کشید و تو هوای بارونی دیروز یه آش رشته خوشمزه پخت.جای همتون خالی بود.

خلاصه پدر شوهر گفت مریم بدو کفش و لباساتو قایم کن که سعید الان دیگه میاد. صدای در اومد.رفتم تو اتاق. سعیدم اومد. از راه رسید رفت توی اشپزخونه گفت مامان میخاست بزاری مریمم بیاد بعد اش بپزی. 

پدر شوهرم جلب:گفت مگه مریم نباشه ما نمیتونیم اش بخوریم. سعید نشست رو مبل و گفت:مریم اینجاست. نه؟ رفتارتون خیلی تابلوا. که یکدفه خواهر شوهر خندش گرفت و گفت مریم بیا سعید فهمید. 

منم از تو اتاق پریدم بیرون و بهش گفتم ای ناقلا..... حالا نگو سعید یه دستی زده بود. و این خواهر شوهر کار و خراب کرد. 

خلاصه آش و خوردیم و بعد از یکساعت خواهر شوهر کیک و اورد و منم کادوهایی که براش خریده بودم و قایم کردم و یهویی بهش گفتم تقدیم به همسر مهربونم...  حسابی سورپرایز شد. اصلا انتظارشو نداشت.کلی کیف کردم که ذوق زده شد. بعدم کیک و خوردیم و رفتیم تو پارک کفتر هوا کردیم!!!!!(اشاره به دو کفتر عاشق)... 

البته سعید گفت میخاستم بیام خونه بعد برم بازار برات یه چیری بخرم که نشد و از این بابت ناراحت شد. کلی دلداریش دادم. که من از صبح تو خونه بودم شما که اینجا نبودی که بخای بری و..... تهش گفتم: مهم نفس کار حالا یک روز این ور اون ور تر نداره . گفت ای شیطون. عاشق همین شیطنتاتم بلا..    

کلا من این شکلی ام از بس که خوبم!!!