دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

خوشگل شدم خاله؟؟؟

دیروز رفتم خونه خواهرم و الهه(بچه خواهرم) خیلی با انرژی به شیطنتاش ادامه میداد. رفته بود زیر تخت پنج تا انگشتشو + سر لپاش+ پیشونیش و کرم زده بود در حد خالی کردن نصف قوطی کرم.  

دستاش تا بند انگشتاش پر از کرم بود. یهو اومد بیرون گفت خاله خوبه؟؟؟  

 دیدم خواهرم آمپر چسبوند. بچه رو از دستش نجات دادم و بعد به خواهرم گفتم بچه رو دعوا نکن اعتماد به نفسش میاد پایین و....  

ظهر حسابی خوابم گرفته بود. مگه میزاشت بخابیم. لگن حمام بچگیش و از تو وسایل پیدا کرده بود گذاشته بود رو تخت میخاست بخابه توش. هر چی بچه این که اندازه تو نیست. دقیقه ای یکبار کج میشد و میفتاد رو من. تا چشمام گرم میشد یدفعه ای میفتاد  یا پاش میخورد تو شکمم یا دستش میرفت تو چشمم. 

منم خابم میومد نحس شده بودم. یهو داد زدم سرش. خواهرم اومد با خنده گفت داد نزن سر بچه تو روحیش اثر میزاره اعتماد به نفسش میاد پایین...... 

خلاصه به زور خابید پیش من و خواهرم. نگو که من و خواهرم خوابمون برده بود و الهه جان....... 

با صدای الهه جان که میگه خاله خوشگل شدم از خواب بیدار شدیم. عمرا بتونید حدس بزنید چه طوری خوشگل شده بود؟؟ 

مداد رنگی نارنجیش و گرفته بود زیر شیر آب که رنگش پر رنگ بشه و کشیده بود تو ابروهاش. وقتی چشمامون و باز کردیم دیدیم ابروهاش نارنجی.(در حد نوار قلب. بالا و پایین) و لباش با ماژیک قرمز. هم خندمون گرفته بود هم میخاستیم اصلاح و تربیتش کنیم.