دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

مامان مریم و بابا سعید

سلام به همگی. من مریم هستم یک مامان. بسیار خسته خواب نرفته. بسیار له. بالاخره منم مامان شدم. الهی شکلشو برمممممممممممممممممم فرشته کوچولوی ما روز دهم دی ساعت 8:30 صبح  تو بیمارستان خانواده اصفهان بدنیا اومد و لبخند و شادی و رو لب همه ما نشوند. 

پسری روز و شب و بلد نیست و بیشتر روز خواب و همه شب بیدار. من و بابا سعیدشم فقط نگاه چش چیاش میکنیم و تعجب که هیچ نشانه ای از خواب توش نیست. 

اسم پسرمون و گذاشتیم آقا نیما.از خاطرات زایمان و خونه مامانم و خونه خودمون ی روز مفصلا براتون حرف میزنم. خیلی خوش گذشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

پی نوشت: به زودی در این مکان عکس پسرمون گذاشته میشود.

نظرات 5 + ارسال نظر
زی زی بانو شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:51 ق.ظ

مباررررررررررررررررکه
خوش نام و خوش قدم باشه آقا نیما

ممنون زینب جون. کوچولو چطوره. حسابی شیطون شده

صدف یکشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:03 ب.ظ

پس کو این عکس آق نیما ؟؟؟

چرا مارو در خماری نهادی ؟؟

من و شطرنجی کن

صدف شنبه 27 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:04 ب.ظ

ای جوووووووووووونم
بدو بیا در این مکان عکسو نصب کن ....
ببینیم آقا نیما چه شکلیه .....

مامان مریم خسته و له و نخوابیده و داغون از طرف خاله صدف لپ اون آقا نیمارو یه ماچ حسابی بکن .

بچه ام کوچولو مونده.................
خاله شدی الکی الکیا.....

حای شنبه 27 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:48 ق.ظ http://merry.blogsky.com/

قدم نو رسیده مبارک!
صدبار سر زدم اینجا خبری نبود... انشاله به سلامتی و خوشی.
خیلی خوشحال کننده بود
گل

ممنون. سلامت باشین.
نشد دیگه شرمنده شدم. سیستم هم خراب بود. منم وقتم پر شده بود

ممنون. ایشالا قسمت خودتون

سحر شنبه 27 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:14 ق.ظ

سلااااااااااااااااااااااام
مبارک باشه. ایشاا... که زیر سایه شما و پدرش بزرگ بشه.
فقط تو این خوشی هات اگه وقت کردی واسه منم دعا کن.
چقد زود گذشت این چند سال ... .

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
ممنون. سلامت باشیدددددددددددددددددددددددد. نخند. داستان و بخون عبرت بگیر.

وقت ندارم شرمنده!!!!
نه نناراحت. تو گلی. تو خوبی. منم خوبم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد