دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

قصه ظهر جمعه........

 

سلام. خوبین؟ وای چقدر دلم براتون تنگ شده بخدا.وقتی کامنتاتون میخونم خیلی خوشحال میشم از اینکه هنوز به یادم هستین. 

 من معذرت میخام که نتونستم بهتون سر بزنم. پیشاپیش عید و بهتون تبریک میگم و امیدوارم سال پر از خیر و برکت و شادی در کنار خانوادتون داشته باشین.التماس دعا( متاهلا یادشون باشه که یه روزی مجرد بودند ـ کاملا غیر مستقیم)

قصه ظهر جمعه

ساعات کاری من طوریه که تمام وقتم و پر کرده.وشب عیدی حجم کارام بینهایت زیاد شده. وقتی میرسم خونه ساعت 10 شب و مثل مرده(دور از جونم) میفتم رو زمین.  

4 روزی میشد که جیگیلی رو ندیده بودم دلم براش یه ذره شده بود. زنگ زدم به مامانم که یه دفعه ای الهه  گوشی مامانم و جواب دادو گفت خـــــــــــــــــــــاله.

 منم که حسابی هیجانی شده بودم بدون در نظر گرفتن محیط که ساکته و صدا می پیچه بلند گقتم سلام قربونت برم(خدایی خیلی غلیظ گفتم واز جونم مایه گذاشتم). که یه دفعه ای دیدم همه همکارام از تو پارتیشنا دارند نگام می کنند و می خندند که کیه آیا؟!! و این شد که شد........... 

 

نتیجه گیری محبتی:  

مهر خاله نسبت به بچه خواهرش   

تموم شد. دنبال چی میگردی؟  

سبز شدن زحمات من........

بعد از یک هفته کاری بالاخره امروز وقت کردم  چادرم و بشورم!!!  شبها وقتی میام از بس خستم بیهوش میفتم کنار بخاری(آتشکده عشق)!!  

 

واسه عملی کردن این تصمیم خیلی ریاضت کشیدم و با خودم مشاوره کردم! اما بیشتر از اون خجالت کشیدم که با این چادر برم بیرون.   

چادرم و شستم انداختم رو بند. جاتون خالی مامانی امروز آش پخیده بود( رفتیم تو حیاط خوردیم.هوا افتابی بود). سر سفره خواهرم به مامانم گفت:مامانم یه چی میگم ناراحت نشو اما بچم صورتش و با چادرت تمیز کرده. 

 

من و میگی  یه لحظه دیگه چشمام جایی و نمیدید.(خون جلو چشمام و گرفته بود). الهه جون . لطف کرده بود قسمتی ازحمات من و سبز کرده بود. 

نتیجه گیری توهمی: 

ایشالا خواهرم چادرم و میشوره

کار........

 

سلام. خوبین؟  

اومدم بگم تا اصلاع ثانوی من نیستم. میرم سر کار!!!(البته با این وضعیتی که من دارم سر یک هفته بیرونم میکنه).

اگه دلتون برام تنگ میشه برام کامنت بزارین!!!

شب جمعه ها.......

از وقتی آقاجونم فوت شد با دایی هام تصمیم گرفتیم هر شب جمعه غذا بپزیم و ببریم اونجا دور هم بخوریم. هر کی یه غذایی میپزه و رستوران خانگی راه انداختیم.(مردا چشم میزنند شب جمعه بیاد و غذاهای متنوع بخورند).

دیشب من این غذا رو پخیدم. وقتی گذاشتم تو سفره همه کلی ذوقم و کردند مریم مریم گفتند(ای شیکموها). منم تریپ پلک برداشته بودم 4 تا اینور 4 تا اونور. 

 

داییم کنارم نشسته بود زد رو پام و گفت همه استعدادات و به کار بگیر تا خودم یه شوهر خوب برات پیدا کنم(مثلا داشت گول مالیم میکرد). من که خجالتی. گفتم دایی قول میدی؟! اینقدر بلند خندید گوشم درد گرفت.

گیر داده بودن به خالم(1 ما ه از خودم بزرگتره) که هفته دیگه نوبت توا شکوفا بشی!!!! خاهرم گفت پس کی نوبت شما آقایونه که شکوفا بشین؟! که با تشویق بسیار خانوما مواجه شد. اما اونا گفتند هر کی اول ماه شد شب جمعه اونوقت شکوفا میشیم.(فرض توهم پولی)

الناز خوبم...........

سلام به همگی. 

خاستم بگم واسه دوستم دعا کنید الان تو کماست. باورم نمیشه الناز خوبم 

برات دعا میکنم ایشالا که هر چه زودتر سلامتیت و بدست میاری.دوستت دارم النازجونم.

دومین امتحان..........

امروز17/10 دومین امتحانم و دادم. درجه مخوفیت این یکی کمتر از قبلی بود. 

پسره کنار دستم برگشته به دوستش میگه مهدی رشته من چی بود؟ دوستشم حسابی براش مایه گذاشت و گفت هوا فضا!!!!!!پسره گفت یادمه یه مدیریت داشت. نداشت؟ دوستشم گفت: همون دیگه مدیریت صنعتی هوا فضا!! 

یکی از مراقبا دقیقا بالای سرهمین هوافضایی ایستاده بود. وقتی خاستم برگم و بدم تا منتهی الیه خم شده بود رو صندلی تا بتونه برگه منو که دست مراقبه بود بخونه.

پیش خودم گفتم: بدبخت من اگه چیزی بلد بودم که...........

اولین امتحان.........

سلام به همگی. دیروز اولین امتحانم و دادم.از بس این درس سخت بود . خیلی از بچه ها نیومده بودند. فقط دو ردیف صندلی ها پرشده بود.

 وقتی برگه ها توزیع شد  چشما ی همه گرد شد .فقط 8 تا تستی داشت و 5 تا تشریحی. همه از جمله خوده من به امید تستی ها اومده بودیم که با شکست درسی مواجه شدیم.

5 تا از تستی ها. رو با امدادهای غیبی درست زدیم و 3 تا باقی مانده رو هیچ کسی بلد نبود.  

تشریحی ها هم که............. سوال اخر به نظرم خیلی راحت اومد.. گفتم آخجون دلشون به حالمون سوخته. تند تند جای گذاری کردم و نوشتم.(خوشحالی کاذب).  یکی از پسرا از دخترا پرسید نسبت فروش چیه؟!!!

 

این سوالی بود که هیچ کسی نتونست براش جوابی پیدا کنه. جالبیش به این بود که من اصلا این نسبت فروش و ندیده بودم  و با اعتماد به نفس بالا حلش کرده بودم!

این از اولیش. امیدوارم بقیش و خدا به خیر بگذرونه.

نتیجه گیری درسی::

من گناه دارم. اخه من جوونم. دلم میخاد پاس شم. .   

نتیجه گیری عقیدتی::

برام دعا کنید.(سفارشی)

السلام علیک یا ابا عبدالله...

فرا رسیدن ماه محرم را به همه عاشقان تسلیت میگویم.  

  

  التماس دعا... 

 

الان نوشت: 

تا دیروز فکر میکردم جای من ته جهنمه. ولی با این حرمت شکنی دیروز به خودم امیدوار شدم. 

یعنی خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاک بر سرشون با این کثافت کاریشون. 

مسلمونی  که حرمت امام حسین و نگه نداره حرمت هیچی چیز و نگه نمیداره. 

خدا ایشالا عذابشون کنه.  

نتیجه گیری سیاسی: 

امیدوارم هر چه زودتر به خودشون بیاند ودست از این تقلید کورکورانه بردارند.

شب یلدا....

سلـــــــــــــــــــــــــام به همگی. حالتون خوبه؟ 

 خاستم شب یلدا رو به همتون تبریک بگم.     

 madi in khodam!

 بقیه میوه ها توسط افراد خودی تخریب شد. فقط همین دو تا سالم موندند. 

 جاتون خالی شب یلدا به من که خیلی خوش گذشت. 

 شما چطور؟! 

برنامه ریزی دقیق درسی....

 

با نزدیک شدن امتحانایپایان ترم غم عجیبی راسر وجودم و فرا گرفته. اما این ترم تصمیم گرفتم طبق برنامه ریزی دقیق!!!  درس بخونم و موفق بشم!!!!!!!!! 

اگه من از یک هفته پیش روزی 100 صفحه درس میخوندم میتونستم تا اخر این ماه 4 تا از 6 تا کتابام و تموم کنم.2 تا کتابامم هر کار کردم نشد تو برنامم جا بدم.نشد دیگه.چیکار کنم؟! 

تازه اگه غذا نخورم و نماز نخونم و دستشویی نرم و مهمونی نرم و 4 ساعت بخابم میتونم روزی 80 صفحه درس بخونم. دوباره 20 صفحش میمونه!!!! 

وای خدا جونم منو خیلی دریاب.نزار سه ماه شادیم با نتایج این امتحانا خراب بشه. تا 29 دی اگه نیومدم بدونید امتحانات خیلی نفس گیر بوده ......