تا حالا شده
توی یه جمع خانوادگی نشسته باشی کنار دیوار و حس کنی الاناست که یه عطسه بی موقع میاد و کل ادب و شعور و حیثیت و آبروتو!!!! به باد بده.
تمام انرژیتو + میکنی که صداش بشه چه!!! یه چه دیگه.
نچ. نشد.
یه چه بلندتر!!! که یهو یه هاپ چه!!!! بلند و ابدار بدون هماهنگی میاد و کله ات محکم میخوره به دیوار و صدای ترکیدن کله و سکوت چند ثانیه ای حضار وخنده های پلیدانه..!!!
و اینچنین شد که ضایع شد و همزمان دل ما نیز خنک شد. البته این اتفاق واسه من نیفتاد و من
جز سایر وابستگان تو این جمع بودم که زودتر از همه خندم گرفت
. و اون قاطی کرد و......(سانسور.بد اموزی داره)
بعضی ها اینجوری بودن:.بعضی ها اینجوری بودن..
.منم اینجوری بودم:
خود بدبختشم اینجوری بود:
سلام.چطورین؟دیروز کامی رو روشن کردم رنگش بنفش شده بود. اشک تو چشمام + شد. اما امروز باز رنگش زرد شد!!!! خدا به بابام رحم کرد. خوشحالممممممم.مرسی خدا جونمممممممم.
میخوام یه بخش به وبم اضافه کنم با عنوان "تا حالا شده"
تا حالا شده شب و نصف شب به زور ج ی ش از خاب بلند بشی ولی از بس خابت میاد با چشمای بسته در اتاق و باز کنی و بعد احساس کنی انگشت پات اتیش گرفت و بفهمی انگشت پات زیر در بوده. و ه ه ه ه ه. میسوزه ه ه ه ه
نتیجه گیری بهداشتی:
همیشه قبل از خاب مستانه!!! را خالی کنید!
یادمه یه روز ماه رمضون امسال خونه مامان بزرگم بودیم. عصری خالم با یه احساس خاصی گفت: دلم اتیش گرفته. دلم یه هندونه س_________________رد میخاد. با قاشق بتراشم.بتراشم. بتراشم. به به.منم بهش گفتم:اووووووووووووووو اباش و نپاشی به من. اون قل وسطشم مال منه. کلی خندیدیم. یادش بخیر