-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبانماه سال 1401 19:16
سلام. چقدر اینجا خاک غریبی گرفته. دلم برا نوشتن تنگ شده. دلم برا روزایی که ساعتها مینشستم پای سیستم و دنبال ادمک مناسب برا نوشته هام میگشتم تنگ شده. دلم برا هزار بار خواندن متنام و ذوق کرذن شکلکام تنگ شده. دلم خیلی تنگ اون روزاست. حس میکنم خیلی زود بزرگ شدم. خیلی زود خیلی چیزا رو تجربه کردم. خیلی زوددددد از وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 خردادماه سال 1400 23:39
چقد دلم برا نوشتن تنگ شده. اما یکم که فکرش و میکنم میبینم خیلی چیزا عوض شذن. چیزایی که ی روز بهش میخندیدم شوخی شوخی داره جدی میشه. خیلی چیزا عوض شده،دیگه حال و حوصله اون روزا نیست. دیگه فکر باز و راحت نیست. دیگه اتفاقای خنده دار نیست که بشه ثبت کرد. و مهم تر از همه حاال دلم خوب نیست. ولی بازم خدایا شکرت. شاید اینکه...
-
یاد قدیما بخیر
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1395 14:49
دلم میخاد برگردم به زمان مجردی به هزار و یک دلیل. یادش بخیررررررررر زمان جاهلیت...
-
بخاطر دوست گلم
شنبه 27 آذرماه سال 1395 00:09
سسلام دوستای گلم.خوبین.امروز بعد از چندین ماه اومدم به وبلاگم سر زدم.از لطف دوستای گلی که جویای حالم هستن ممنون میخام بگم حالم بهتره ولی زخم دلم خوب شدنی نیست. حال دلمم ای بدک نیست. بهتر میشد اگر مامان بزرگمم تنهامون نمیزاشت. امروز رفتم شهدا دلم خیلی براش تنگ شد وقتی عکس سنگ قبرشو دیدم. اشک تو چشمام جمع شد ولی از شوهر...
-
دلم ی دنیا غم داره
سهشنبه 10 آذرماه سال 1394 11:59
خدا من و از این کابوس شبونه نجات بده...... کم کم دیگه دارم مریضی اعصاب میگیرم. خدایا از کسانی که باعث شدن ارامشم از بین بره نگذر. خدایا جز تو خدایی ندارم. نفرین بر تو......نفرین بر تو ایشالا داغ ... رو دلت بمونه. ایشالا روز خوش نبینی. شبانه روز نفرینت میکنم. تا عمر دارم نمیبخشمت. تاوان سختی دارم میدم
-
خداحافظی
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1394 12:52
واسه من و زندگیم دعا کنید. همین.................. دیگه حوصله نت هم ندارم. برای همیشه اینجا تعطیل...
-
بچه اینقد عمه دوست!!!
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1394 10:13
سلام دوستای مجازی. خوب هستین. من که حسابی گرفتار بچه داری شدم. پسرگلمم خیلی شیطون شده. فداش بشممممممممممممممممممممممممممممم. خیلی بامزست کاراش. پسرم شبیه بچگیا باباش. دوستم بهم گفت خیلی زوره بچه شبیه باباش بشه. گفتم با این که شبیه باباش میتونم کنار بیام ولی اینکه اولین کلمه بگه عمه نه!!! نیما اولین کلمه گفت عمه....
-
پیشبرد اهداف بطور کاملا هدفمند!!
سهشنبه 23 تیرماه سال 1394 12:10
دیشب یاد خاطره ای افتادم که براتون میگم: پارسال من و سعید هوس کردیم ترشی خونگی درست کنیم. حالا به هر دلیلی که نمیدونیم به چه دلیلی ترشی ها بعد ی مدت کپک زد و همشو ریختیم دور. و نزدیک صد تومن ضرر!!! کردیم. مادر شوهر و مادرم به داد روحیه ای خراب ما رسیدن و کمکهای خانگیشون و به دست ما رسوندن و ما کلی کیف کردیم. امسال ما...
-
التماس دعا
یکشنبه 14 تیرماه سال 1394 10:39
دلم تنگ شده واسه ساعتها چرخیدن تو نت دلم تنگ شده واسه ساعتها گشتن تو بازار و خرید کردن دلم تنگ شده واسه غذاهای جدید و وقت گیر پختن دلم تنگ شده واسه روزای بدون استرس دلم تنگ شده واسه خابهای سه چهار ساعته ظهر دلم تنگ شده واسه لحظه های دو نفری خودمون دلم تنگ شده واسه بیکاری های خودم دلم تنگ شده واسه ی غذای بدون استرس و...
-
قابلیت های پسرم...
جمعه 5 تیرماه سال 1394 00:19
پسرم میتونه به حالت دمر برگرده. و به ی حالت عجیب و غریبی سینه خیز میره. دو تا دندون هم درآورده. چند روز پیش هم بردیمش اتلیه . شنبه عکساش آماده میشه. الهی مامان فدات شه. خیلی خیلی خیلی دوستت دارم. خدا به هر کسی نداره ایشالا صحیح و سالمش و بده..... الهی آمین....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 تیرماه سال 1394 00:16
سلام. وای چقد دلم تنگ شده بود برا اینجا. احساس غریبی میکنم. امشب پسری لطف کرد زود خابید و من فرصت پیدا کردم ی سری بیام اینجا. پسرم چند روز دیگه شیش ماهش تموم میشه. کم کم داره بزرگ میشه. خیلی بهتر شده. خیلی اروم تر شده نسبت به اولش. بعد از شش ماه انتظار اینم عکسای پسرم. بگین هزار ماشالا......فدات بشه مامان.....
-
خاطرات زایمان!!!
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1394 11:42
سلام به همگی.خوبین؟ وای چقد دلم براتون تنگ شده. به معنای واقعی تمام وقتم پر شده. خدا خوب سرمو بند کرده. نیما جان در حال حاضر خابیده و تا بیدار نشده میخام براتون از خاطرات شییییییییییییییییییییییییریییییییییییییییییییین !!!! زایمان بگم. روز دوشنبه هشتم دی یکم دلم درد گرفت روز سه شنبه یکم بیشتر درد گرفت و ی وضعیتی؟؟؟؟...
-
ببخشین
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1393 22:33
پسرک خیلی نا ارومه. وقت هی اری رو هم ندارم. شرمنده وقت ندارم عکساشو براتون بزارم. پیشاپیش عید و به همتون تبریک میگم. ایشالا سال خوبی داشته باشین. برام دعا کنین. خیلی سخته مخصوصا شب کاریای سعید. دست تنها مدامممم گریه میکنه.....
-
مامان مریم و بابا سعید
شنبه 27 دیماه سال 1393 09:18
سلام به همگی. من مریم هستم یک مامان. بسیار خسته خواب نرفته. بسیار له. بالاخره منم مامان شدم. الهی شکلشو برمممممممممممممممممم فرشته کوچولوی ما روز دهم دی ساعت 8:30 صبح تو بیمارستان خانواده اصفهان بدنیا اومد و لبخند و شادی و رو لب همه ما نشوند. پسری روز و شب و بلد نیست و بیشتر روز خواب و همه شب بیدار. من و بابا سعیدشم...
-
ووویی من میترسم.....
شنبه 29 آذرماه سال 1393 09:31
سلام به همگی. خوبین؟ من و پسری و بابایی حالمون خوبه وپسری دو هفته دیگه وقت داره.شبها خواب زایمان میبینم و ترس تمام وجودمو میگیره. دیشب تا حالا دل درد دارم ولی نه درد زایمان. تو رو خدا برام دعا کنید. خیلیییییییییییییییییییییییییییییی میترسم . ببخشید با شاهکار هنری من مودم سوخت و من دیگه نت ندارم که عکس سیسمونی براتون...
-
الناز چی...
جمعه 7 آذرماه سال 1393 11:03
ممنون از دعاهاتون. الناز از 5 شنبه تب کرد. تب شدیددددد. جمعه صبح رفتیم دکتر که تشخیص نداد متاسفانه. شنبه صبح باز بردیمش پیش ی دکتر گفت آب بدن بچه خیلی کم شده باید سرم بزنه. بیچاره اینقد بی حال شده بود که رو دستمون بود نا نداشت چشماشو باز کنه گریه کنه.بمیرم برات. خلاصه سرم هم فایده نداشت و کار به بیمارستان کشید و تشخیص...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 آذرماه سال 1393 09:49
تو رو خدا واسه الناز(بچه خواهرم) 8 ماهشه دعا کنید. الان تو بیمارستان بستری. بمیرم خاله برات . دردت بجونم که تو درد نکشی. الان روز سوم که درد میکشه. خدایاااااا به بزرگیت قسم همه مریضا رو شفا بده این بچه طفل معصومم شفا بده. ی حمد شفا بخونید به نیت شفای همه مریضا......
-
هوای بارونی دل من
سهشنبه 29 مهرماه سال 1393 08:37
امروز هوا بارونی مثل هوای دل من. خدایا باز اومدم تو خونه و همه چی اومد جلو چشمام. برام دعا کنید بچه ها. احساس پوچی شدید میکنم...
-
دلم پر غصه است پر درد
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 18:18
-
خدایا شکرت
شنبه 19 مهرماه سال 1393 11:34
سلام. خوبین؟ سلام به پسر گلم. سلام به شوهر عزیزم. امیدوارم حالت خوب باشه نفس مامان. این روزا یکم درگیر خرید سیسمونی ام.ببخش اگه اذیت میشی مامانی. واژه مامان. یکم برام باورش سخته. دو سال از زندگی مشترکمون گذشت و قراره دی ماه ی فرشته کوچولو به جمعمون اضافه بشه. جدی الان تازه معنی گذشت عمر و میفهمم. پنج شنبه جمعه جاتون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1393 14:04
سلام به همگی.خوبین؟ وای چقدرررر اینجا گرد و خاک گرفته. راستش ی مدت حال مادر شوهر عزیزم اصلا خوب نبود. بعد از ی مدت طولانی و کاهش وزن ناگهانی بسیار شدید و دکتر رفتنای زیاد بالاخره دکترا فهمیدن ورم تیروئید داره. ی دو سه روزی از رختخواب میتونه بلند بشه و من بسیار بسیار خوشحالم. برای سلامتی همه مریضها دعا کنید. از خودم...
-
دیروز من!!!
سهشنبه 21 مردادماه سال 1393 10:42
سلاممممممممممممم. خوبین؟ ببخشین که این روزا خیلی کم رنگ شدم. واقعا دست و دلم به نوشتن نمیاد. از تک تکتون معذرت میخام. و ممنون که بیادم بودین و از حالم جویا شدین. دیروز رفتم اصفهان نوبت دکتر داشتم. مطب خیلی خلوت بود. سریع نوبتم شد....بعدش رفتیم تو اصفهان ی چرخی خوردیم و چند تا فروشگاه و پاساژ و گشتیم ولی قیمتاش بی...
-
عنوان نداره!!!
دوشنبه 6 مردادماه سال 1393 10:23
سلام. خوبین؟ اونطرفا هنوز عید نشده؟ پیشاپیش عیدتون مبارک. نماز روزه هاتون قبول حق. این روزا خیلی بی حوصله ام. گرما حسابی کلافه ام میکنه همش خواب طبقه بالا هم که از ظهر ساعت 12 اب نیست تا بعد افطار. بدون آب هم نمیشه به هیچ کاری رسید. نه ظرف نه غذا.... راستی ی نینی جیگر دیگه به جمع خانواده ما اضافه شد. بچه خواهرم...
-
قصه شب !!!
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 01:05
امشب سعید شب کار بود. ظهر نخابیدم که شب راحت خابم ببره.نفهمیدم کی خابم برد . ساعت 11 بود که پاشدم رفتم سمت آشپزخونه که یهو ی مارمولک ویژی(منظور خعلی سریع) رفت زیر کابینت ها. اون لحظه ی حسی مثل افتادن گوشی جلو چشمت تو چاه دستشویی بهم دست داد. قبلا تجربه کردم که میگم. ی حسی که چند لحظه شوکه میشی هنگ میکنی. حالا من چیکار...
-
عید فطر مبارک!!!
شنبه 14 تیرماه سال 1393 14:01
دیگه نمیشه ادامه داد. عید فطر مبارک!!!!
-
مش مریم!!!
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1393 22:17
سلام به همگی. خوبین؟ ی مدت مدیدی!!! که نت سیستم قطع بود و من در بی خبری کامل. بعد ی مدت هم که جاتون خالی رفتیم زیارت امام رضا. ی سفر چهار روزه.عالی بود.جای همگی خالی. مشهد تو اردیبهشت تقریبا خلوت بود و من و شومری ی زیارت دلچسبی هم کردیم. ی عکس دو نفری هم گرفتیم که خیلی خوشگل شد. البته ناگفته نمونه بیاد همتون بودم....
-
ی مسافرت دو روزه عالی
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 11:51
سلام به همه دوست جونیام. خوبین؟ ی چند وقت بود اصلا حس نوشتن نداشتم. تا اینکه رفتیم دشت لاله های واژگون و کلی سر ذوق اومدم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. ی مسافرت دو روزه با دایی هام و خالم و مامان بزرگم.(خاله ام دو ماهه عقد کرده. دختر دایی ام هم یکماهه عقد کرده. ما هم که خیلی قبل عقد کردیم!!!) و پسر دایی عذب و زندایی و...
-
ی عالمه عکس
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 19:48
-
سفره هفت سین
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 19:39
سلام به همه دوست جونیام. خوبین؟ امروز رفتم خونه خواهرم تا ی عکس از نینیمون بگیرم. آخه امروز یکماهش شده ولی همش خواب بود نشد عکس بگیرم. ولی در عوضش ی عالمه عکس براتون آوردم. این عکس سفره هفت سین امسال منه. لازم به ذکر است درست کردن شمع و جام ها از هنرهای بنده میباشد. 18 فروردین پارسال دانشجویی رفتیم مکه . اولین ماه عسل...
-
من اومدم...
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 23:26
سلاممممممممممممممممم. بالاخره من اومدممممممممممممممممممم.جای همتون خالی خیلی خوش گذشت. عالی بود.رفتیم بندر عباس و قشم و شیراز و یاسوج و... کلی عکس گرفتم که وقت کنم براتون میزارم. هوا ناجوانمردانه سرد بود و من سرما خوردم. از ظهر تا حالا هم گوش درد اومده سراغم.خیلی بده. گوشم درد میکنه..... با بارونی که اومد هوا خیلی...