مرگه من؟؟؟!!!

سلام.خوبین خواهرا و برادرا؟! دیشب قرار بود من بمیرما! اونوقت شماها عین خیالتون نیست. اصلا انگار نه انگار!!!! هیشکی منو دوست نداره!!!!(پلک. پلک) 

خب لوس بازی بسه: 

دیشب که ما تو خابیم!!!!(بسه٬جنبه داشته باشین).دیشب مثل هر شب یکم قبل از خاب مطالعه کردم و خابیدم.داشتن اذان صبح و میگفتن که دیدم یکی تند تند داره از پله ها میاد بالا. پاهاشو محکم رو پله ها میزاشت بخاطر همین من بیدار شدم. ووووی ی ی ی ی ی ی ی ی 

بعددددش٬نمیگم. ادامه داستان در قسمت بعدی!!!

مامانم بود. با عجله در اتاق و باز کرد و گفت:مریم مریم. گفتم چیه؟؟ بیچاره خیلی ترسیده بود. گفت پایین(راهرو پایین که پله داره بطرف اتاق من)  خیلی بوی گاز میاد. بیچاره خیلی ترسیده بود. الهی بگردم فکر کرده بود من خفه شدم.(زبونم لال)(خدا نکنه) .حالا من هیچی. شوهرم دیگه نمیتونست لباس دامادی بپوشه!!     

بخاری و خاموش کردم و اومدم پایین دیدم وای چقدر بوی گاز میاد.اگه مرده بودم دیگه نبودما!!!خلاصه از صبح تا حالا مدام خمیازه میکشم سرمم بنگ منگ!!! خمیازه هام گاز داره!!!!(مدل جدید). 

نتیجه گیری : 

کمپوت دوست ندارم کارت شارج بیارین!!!.