دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

استاد پروجه!!

سلام.دوباره یه پست بغغغغضناکه دیگه!دوباره غر(قابل توجه بعضیا) 

یه استاد حسابداری داشتم خیلی ازش میترسیدم. هیچوقت کلاساشو نرفتم .و بعد از مدت مدیدی!! پس از بوققققق بار پاس شدم. البته وقتی که استاد این درس تغییر کردو تعداد دانشجوهای معترض پاس نشده 130 نفر شد 

دیروز رفتم یونی پرسیدم استاد پروژه من کیه؟؟؟ اره دیگه. همین بود.

  

  

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. این درو که بستی یه در دیگه باز کن. 

هیچ کسی نمیتونه غم منو درک کنه جز کسانی که باهاش کلاس دارند.یعنی خدا بهم رحم کنه. 

میگه درمورد موضوعات حسابداری صنعتی تحقیق کن. میگم استاد من مدیریتم نه حسابداری. بفهم نفهم!!

مسول نا به سامانی ها کیه؟!!

سلام دوستای گلم.خوبین؟ ایام بر ورقف!!  وقف!!  وفق!!  وقرف!!   کام مرادتون!!! هست؟

چهارشنبه رفتم دانشگاه. استاد بعد از کلی فورمول نوشتن میخاست نمودار رسم کنه. استاد شروع کرد به توضیح دادن و در اخر هم گفت:بعد نمودار رو میکشیم.(mikashim) 

پسره از ته کلاس داد زد:استاد خیلی کتابی(katabi) شد. girl_haha.gifgirl_haha.gifgirl_haha.gif

کلاس ترکید از خنده  

بعد دوستش داد زد گفت:استاد مسئول این نا به سامانی ها کیه؟!!

ترم تابستونه زوری..!!!

سلام.چطورین؟ 

بالاخره این دوتا امتحان منم تموم شد. و سه ماه شادی باز داره شروع میشه.  امتحان دومی که دادم داستانی داشت: 

اکثر درسای تخصصی تو کلاسا برگزار میشد.کنار دست منم یه پسری بود که یک ربع بعد از شروع امتحان با لبخندی ملیح  خودش و رسوند. 

تستی هاشو خیلی بد پیچونده بودند اول و اخر کتاب و قاطی کرده بودند و از ما جواب صحیحم میخاستند!(چه انتظارایی از ما دارند)! 

خلاصه اون بدتر از من. من بدتر از اون.من نگاه اون نگاتر!!! یکم که گذشت به خودم راضی شدم باز من یه شبه یه چیزایی خونده بودم و تقریبا نصف تستاش و درست زدم اما اون کلا با کتاب بیگانه بود. تستی ها رو از رو برگه من کپی کرد.

نوبت به تشریحی ها رسید.این بشر نره!! کلا 65 مین تشریحی ها رو به تفکر گذروند  اخرم برگشو سفید داد.به من گفت چکنویستو موقع رفتن بده من .گفتم محاسباتش تو چکنویسمه جدول سیمپلکساش تو برگمه.چیزی ازش سر در نمیاری. 

یه مراقب روووووووووووووووووو یی داشتیم.پایه بود.چون دیر رسیده بود چکنویس بهش نداده بودن. به مراقبه میگفت زحمت نکشید برگه ها رو حروم نکنید من چکنویس این خانوم و میگیرم!!! بعد از نیم ساعت تفکر عمیق بدبخت خسته شد. حقم داره!!.دستاشو اورد جلو خستگیشو در کرد. بهش گفتم خسته نباشی.    خندش گرفت گفت سلامت باشی.    

15 مین به پایان امتحان بهش گفتم واقعا به چه امیدی اومدی؟؟!!!خندید و گفت:به امید شما!!! 

ماشالا چه اعتماد به نفسی هم داشت.خنده  همش رو لباش بود.  

نتیجه گیری: 

عجب صبری خدا دارد.

ترم تابستونه زوری..!!!

هیشکی هیچی نگه. برین اونور.من فردا امتحان دارم. گیر بدی شرم شما رو میگیره!!! به این تبلیغ بالایی هم بگین پاشو جمع کنه!!!!  

بقول خواهرم وقتی مریم امتحان داره نمیشه از چند متری اتاقش رد شد. چه برسه بخای روی ماهشم ببینی!!!

یعنی از ۳۵۰ صفحه ۳۰۰ صفحش مونده. اینقدم حس خوندن ندارمممممممممممم که شاید فردا نرم(بین خودمون بمونه ها)

امتحان بیاد ماندنی.....!!!

دیروز میان ترم حسابداری ۳ داشتم.امتحان تو ۲ تا کلاس برگزار شد.مراقب یکی از کلاسا خود استاد بود که بچه ها جرات نداشتند کوچکترین حرکتی  مبنی بر نجات نمرشون انجام بدند. 

در عوض کلاس ما: 

چون امتحان تشریحی بود نیاز به شور و مشورت داشت. بچه ها این نیاز و با همکاری هم برطرف کردند.دراین بین بچه هایی هم بودند که هم اکنون نیازمند جواب سوالا بودند و خدا روشکر چشمهای منتظر  اونا هم خیلی زود به جواب سوالا روشن شد. 

و از همه جالبتر پسری که صندلی پشت من نشسته بود و به دلیل اینکه عینکش و نیورده بود. چشماش امدادهای غیبی رو به وضوح نمیدید.  

اونم وقتی مراقب حواسش نبود از رو صندلیش بلند می شد چشماش و به فاصله ۱۰ سانت(فاصله کمتر جواب نمیداد) زوم میکرد٬ذخیره ی ۳ ثانیه ای و انتقال به برگه.  girl_haha.gif

حالا من چطوری سوالا رو جواب دادم؟ 

اونطرف کلاس یه دختری بود که ظاهرا از این اعداد و ارقام سر در میورد. ایشون برای پسر کنار دستشون جواب هر دو تا سوال رو چکنویس نوشتند. 

منم با این شعار که میخواهم پاس شوم و از همه مهمتر میخاهم به دیگران کمک کنم و ذخیره اخرتم بشه!!! خواستار انتقال برگه به این طرف شدم و اونم در کمال ارامش برگه رو به من رسوند.  بدبخت این پسره پشت سر من چشماش نمی دید منم هی پاک٬خط خطی.....

 نتیجه گیری: 

خدایا ما که تلاشمون و کردیم نتیجش و به خودت واگذار میکنم! 

چقدر دخترا حسودن(البته همشون نه). دختره به دخترا تقلب نمیداد اما به پسره  تقلب داد.

شادی بعد امتحان.....

سلام. خوبین عزیزانشون!!!!!!!!!!!!!! .  

من مریم هستم یک مسافر. چند ساعته که پاکه پاکم!!!!!!!!و از شر امتحانا  راحت شدم .  

یکی از نمره هامو دیدم خلاب شده بود.دعا کنیدشادیم خلاب نشه.

 

محل جمع آوری دعاهای شما(فلش مستقیم رو به کج پایین)!! 

ای خواهران و برادرانی که خرتون از پل گذشته!!! بدعایید باشد که شاید (اوج جمله) دل مومنانی را شاد سازی فرمایئد!  

(شکل هیچ ربطی به موضوع نداره خودتون یجوری ربط بدین دیگه)!!!

واسه من پژوهش عملیاتی. واسه آقا  مرتضی آمار ۲ واسه آقا  رضا حبیبی فیزیک ۲ واسه آقا احسان (عزیزش)!!دعا نکنید چون اون بچه درس خون شدیدددددددددددددددددددددددد.......  !

کسی دیگه ای نبود؟!!!!!!  

گولیا معصوم!!!!! چشمای منو ببینید. چطور دلتون میاد دعا نکنید                         

ریاضی 2..........

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.  

وای خدا جونم مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.  

خیلی خوشحالمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.  

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.   

ریاضی 2 رو با نمره 14 برای اولین بار پاس شدممممممممممممم.  

 بالاخره زحمتای شبانه روزی من نتیجه داد(وووووو)

 

خدایا خیلی باحالییییییییییییییییییییییییییی. دوستت دارم مهربونمممممممممممممم

حق سکوت....

دیروز امتحان حسابداری داشتم. تو پانل شماره صندلی ها رو دیدم و طبق معمول من و آقای ریئسی پشت سر هم دیگه بودیم شماره من 101 و شماره ریئسی 100 بود.  

 

رفتم تو کلاس دیدم آخجونننننننننننننننننننن شماره ها از 101 شروع میشه و شماره 100 آخر سالن. نشسته بودم که یه دفعه یه پسره نامی! ازم پرسید اینجا شماره 100 نداره؟ گفتم چرا. آخر سالن.!!!!!!!!!!!! 

حدس زدین چی شد آیا؟ بله که بله!!! این پسره هه اومده بود بجای آقای ریئسی امحان بده. شونصد جا عکس ما رو چاپوندن!!(کارت آزمون. کارت دانشجویی. برگه تستی.  برگه تشریحی.  و برگه حضور در آزمون )  

بعدش موندم  این پسر چقدر؟؟؟ جرات داشته که همچین ریسکی کرده بعدترشم! این دو نفر اصلا شبیه هم نبودن که.  

ریئسی از این بچه سوسولا ابرو ها نخ خلاصه اینکه نیمی از ایمانش که پاکیزگی کامل . درعوض این پسره نامیده اما جلب .  

 فقط من میدونم شماره 100 متعلق به اونه  و دیگر هیچ و همه چیز.........

به نظرتون چقدر حق سکوت بگیرم؟!!! .مزنه(مضنه/؟؟؟؟) بازار چنده الان؟ (هم وزنم طلا بگیرم؟!! یا ۱۳۶۷ تا سکه)!!!! این ترمم تموم شد شهریه ترم جدید در راهه. الکی که نیست. زندگی دانشجویی. خرج داره.هان؟!!!

                                 قیمت پیشنهادی و پایه  شما چنده؟

من و استاد....

دیروز امتحان میان ترم مدیریت پروژه داشتم . از اونجایی که من خونمون و خیلی دوست دارم.!!! دیروز واسه اولین بار چشمم به جمال استاد روشنا شد.  

تعداد دانشجویان:9 تا عزیز دردونه   

                                     تعداد غائبین:1 دونه دوست جونیم   

                                                                                  تعداد پسر شجاع:1 دونه 

استاد خیلیییی با برو بچض! رووووووووووو بود. منم مثل این نامیدا سرم رو برگه خودم بود .که یکدفعه روح خبیث و پلیدم یکی زد تو سرمو گفت تقلب(هین وای وای وای چه حرف زشتی)!!!  

 

منم هی مقاومت کردم. اونم گفت:آخر ترم که افتادی میفهمی تقلب زشته یا قشنگ؟ منم ساده!! زود گول مالی شدم. و اینجا بود که معنی قشنگ تقلب و قلبا حس کردم.  و تستی ها رو......( وای وای وای) 

رسیدم به تشریحی ها من که رسم نمودار پرت و جرت بلد نیستم(بغز)!!. استاد که انگار خودش پایه تقلب بود یک به یک بالا سر بچه ها وایمیساد!!! و راهنمایی در حد تیم ملی میکرد. 

 

استاد مهربونه فکر کرده بود من خجالت میکشم ازش چیزی بپرسم. نمیدونست که من اصلا بلد نیستم بنویسم.   

چند بار رفت و اومد منم جلب دستم و گذاشته بودم رو نمودارا. بهم گفت اون طرف صفحه جا هست ریز ننویس.    

 

بابا ولم کن. چهار تا گمبلی !!! که بیشتر نیست همین طرف جا میشه.     

 

آخرم دلش طاقت نیورد(وییییی چه مهربون). گفت ببینم نموداراتو.سوالی هست بپرس؟! کجا شو بپرسم اخه ؟ گفتم استاد بیخیال. رفت و اومد(چه گیری استاد)   

 

میخاست برگم و بکشه منم مقاومت کردم و  محکمتر از اون و البته کمی خشن تر برگمو کشیدم!!! ؟   گفت تموم شد. گفتم بله.   

 

یه خنده جلبی کرد. من نفهمیدم معنیش چی بود. ولی واسه  اینکه کم نیارم منم یه خنده ناملیح کردم.   

برووو دیگه بزار دردم به دل خودم باشه. (گولی گولی اشک)

میدونید چرا من برگم و ندادم چونکه زیرا در اخر ان نوشته بودم از برای استاد که:

ادامه مطلب ...

استجابت دعای مادر..........

هفته قبل بطور کاملا اتفاقی مامان و بابم قسمتشون شد که برند مشهد. منم طبق معمول امتحان داشتم و نتونستم برم..

شب قبل از امتحان به مامانم پیام دادم که: من فردا صبح امتحان دارم.بچسب به ضریح و تا نگفتم ول نکن!!  

فردا صبحش رفتم مثلا امتحان بدم.از اونجایی که استاد وظیفه شناسمون یادش نبود که امروز امتحانه سوال طرح نکرده بود!! و امتحان لغو شد.

همون لحظه به مامانم پیام دادم: مامانم ضریح و ول کن. فکر کنم خیلی از ته دلت دعا کردی. امتحان لغو شد. مشهدمم فنا شد..

نتیجه گیری :  

تا اعماق تهم سوخت که مشهدم از دست رفت...