دست نوشته های جلب مریم
| ||
امروز اصلا حال غذا پختن ندارم. کاش مادر شوهرم زنگ بزنه بگه: عروس گلم ظهر نهار بیا اونجا. اینقد زور میگه بخای واسه خودت غذا خوشمزه بپزی و آخرم از بس خسته شده باشی مزه غذا رو اونجور که باید نفهمی. دیروز هوا بارونی بود. هوس آش رشته کردم. یه قبلمه نسبتا بزرررررررررررگ برداشتم و آش پختم. تریپ عروس مهربون برداشتم و یه قابلمه آش داغ با کلی تزئین بردم خونه مادرشوهر. کلی ذوقمو کردند. خدایی خیلی خوشمزه شد.جاتون خالی. بعدم پدر شوهر زنگ زد گفت دستت درد نکنه اگه نبودی من باید شام سبک میخوردم. منم فقط ذوقققققققققققققققققققققققققققق میکردم. یه قابلمشم بردم خونه مامانم. الهه اونجا بود یکم براش آوردم بخوره. دو تا قاشق که خورد با یه لحنی که انگار داره بالا میاره گفت نمیخامم. شوره!!! سعید ترکیده بود از خنده. صداش کردم سعید.... یکم خندشو جمع کرد و گفت: ا. اهان. نه عمو کجا شوره. خیلی هم خوشمزست....به سعید گفتم بعد حسابتو میرسم. زورم بهش نمیرسه. دستام درد میگیره و سعید عین خیالش نیست. آقایون چطوری میشه لج یکی از جنس خودتون و در اورد؟؟؟ |