دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

تولدبدون هماهنگی من!!

نِق نِق، نِقم میاد. اینقده خونه تکونی دارم . اینقده نمیدونم از کجا شروع کنم.        اینقده سعید نیست. اینقده حالشو ندارمممممم. 

دیشب تولد بابا جونم بودم.  الهی من فداش بشم خیلی مهربون.    عاشقشم.رفتم بازار برا تولدش ی شلوار خریدم و رفتم خونه مامانم. الهه جان هم اونجا بود.    

از اونجایی که میدونستم بابام تولدش و یادش نیست. میخاستم سورپرایزش کنم خیر سرم. داشتم نماز میخوندم. الهه داشت نقاشی میکشید   به مامانم گفت: مادر جون مداد تراش داری؟  

مامانمم گفت: تو کیفمه بردار.که یهو دیدم الهه در اتاق و محکم بست و با سرعت رفت پیش مامان و بابام و گفت:      

مادر جون این کادو مال کیه؟  مال منه؟  به کی میخای بدی؟و در مدت زمان میکرو ثانیه بازش کردو گفت 

اِ این که شلوار باباجان.  فکر کردم عروسک.  مال من نیست باباجان بگیرش.   

  

منم تو نماز هر چی به الهه اشاره کردم که نرو  . اومده جلو من ی نگاه کرد ولی انگار معنای نگاهمو نفهمید    واسه اینکه کمتر بال بال بزنم فقط گفت چَشم خاله و رفت.   

 

هم خندم گرفته بود هم گفتم چَشمت و بوق خاله.  یه لحظه آرزو کردم کاراگاه گجد بودم دستام همچین دراز میشدن که الهه رو میگرفتم.     

قرار بود بعد که سعیدم  کیک خرید کادو رو با هم بدیم به بابام. وقتی سعید  اومد بهم گفت: کادو رو دادی مریم؟ گفتم اِی سعید جان. نپرس. نپرس که......

نظرات 15 + ارسال نظر
صدف سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:43 ب.ظ

واقعن خونه تکونیت تموم شد؟؟؟؟؟؟؟

خب تا روز اول عید که دوباره همه جا کثبف میشه

اصلا هم نسوختم خانوم بی ادب چون من که اصلا خونه تکونی ندارم سوختی؟؟؟؟؟؟؟

نه. دوروغ گفتم.
یه شب میریم خونه مامانتم اینا یه شب میریم خونه مامانش اینا تا کثیف نشه

عوضش یه عالمه درس و مخشق!! دالی که من ندالم

سارا دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

وای مریمی من عاشق خونه تکو نی ام
خونه من همیشه در حال تکونده هشدن است!!!
خیلی حال میده هبعدش که همه جا تمیز شد و بوی تمیزی گرفت بشینی یه لیوان چای یا نسکافه گرم با یه تیکه کیک شکلاتی بخوری.

سلام سارا جون. خوبی گلم؟

برعکس من. من عاشق بیرون رفتنم. خیلی دل به کارای خونه نمیدم.

خونم نامرتب نیست ولی آمادگی پذیرایی مهمون ناخبر!!! رو هم نداره مثل خودمم میمونه

صدف دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

کجایی؟ بیا بینم کارت دارم

آخه داره خونه تکونی میکنی؟؟؟ کمک میخوای پاشم بیام

چه خشن.

خونه تکونیم تموم شد صدف جونممممممممممممممممم. یه جا حساست سوخت؟!!!
فدای مهربونیات. خانواده آقای همسر هستند

مرتضی یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ق.ظ http://i-morteza.persianblog.ir

و باز هم الهه.
امان از دست این بچه ها که هر چی که میکشیم،از دست این شیطونی اینها است.
ولی خدائیش فکر کنم پدر بزرگوارتون هدیه رو از دست الهه گرفته بیشتر بهش چسبیده تا اینکه هدیه رو از دست شما می گرفت!!!!!

الهه است دیگه. کاراش دلیل و منطق نداره برعکس خالش ماشالا همه کاراش با دلیل و منطق!!!

نگوووووووووووووووووووو.

لبخند بانو جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ http://labkhandam.blogsky.com/

اونوخت منظورت منم؟
یعنی منم شیطون و با مزه ام؟

شاید. احتمالا. حتما....
مگه نیستی؟ خدا داند. از آقای همسری سوال کن

صدف جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

چی باسارا میای غیبت منو میکنین!!
یه نصفه روز نیومدم اینجاهااااااااااا ببین توروخدا پشت سر آدم چه حرفا که نمیرنن....

هزار جا میشد اون کادو رو قایم کنی خب منم اگه جای الهه بودم میرفتم سرکیفت قبول کن جای خوبی نذاشته بودیش

حالا که این طوره حقته خونه تکونی داری
ایشالا تا ۱ فروردین کارات طول بکشه هرچی تمیز کنی بازم کثیف بشه

سلام به صدف جونممممممممممممممممم.
غیبت نبود که. تاییدش کردم از غیبتی در بیاد. خودتم ببینی

باشه تسلیم صدف جون...شما باهوش. شما زرنگ!!!

نگوووووو. نگووووووووووووووو فقط کابینتا رو تمیز کردم دیگه هم حال خونه تکونی ندارم. بیااا کمک

خدا نکنه. اصلا تمیزشون نمیکنم

صدف پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ

کجایی خانم حواس پرت؟؟؟ به جای خونه تکونی پاشو بیا جواب منو بده یادت اومد یا هنوز نه؟؟؟

یه امروز آقای همسر تو خونه بود میخاستم خونه تکونی کنم. که اینم تا ۱۱ خابید و مجبور شدم بیشتر کارا رو خودم تنها انجام بدم.

وای خونه تکونیم درد میکنه صدف!!

نه. آلزامیر گرفتم. اصلا هر چی. مهم اینه که حقته!!!

ســــارا پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

صدف میشه لطف کنی بگی اگه تو بودی کجا قایمش میکردی!
من هی میخوام هیچی بهش نگم...!
البته با اجازه مریم جــــــــــــــــون

صدف کتاب و دفتر زیاد داره احتمالا میزاشته بین کتاباش!!!

خواهش میکنم عزیزم. راحت باش.
ارشد بدجوری این صدف ما رو گرفتار کرده. دلم براش میسوزه. ولی همیشه گفتم بازم میگم حقشه!!

دوستت دارم صدف جونم. ناراحت نشیا

یه دخترعاشق پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:12 ب.ظ http://khateratemanogolam.blogfa.com

سلام عزیزم ببخشد تورو خدا نمیتونم رمزو بدم.خصوصیه..بازم شرمنده

دشمنت شرمنده. اشکال نداره

لبخند بانو پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ http://labkhandam.blogsky.com/

از دست این الهه شیطونتون
اینم شد داستانی برای خودش

الهه نامها همشون شیطون و با مزه اند

ســــارا پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

عجـــــــــــــــــــب!!

میشه شفاعتم کنی پسرخاله پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ق.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

سلام بزرگوار

آنان شیران روزند و زاهدان شب
گمنام در زمینند و مشهور در آسمان ها
شاید از مهدی فاطمه.عج.خبری داشته باشند...
شاید...
بروزم ومنتظرنظرات ارزشمندشما
التماس دعا
انشالله ظهورآقا
اجرت باشهدا

صدف چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:10 ب.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

ای بابا از دست این الهه....
خب تو نمیتونستی اون کادو رو یه جا قایم کنی که به این راحتی دست الهه بهش نرسه؟؟؟
خب قبول کن تقصیر خودتم بوده

خب گذاشته بودمش تو کیفم. اشتباهی رفته بود سر کیف من مداد تراش پیدا کنه....

نمیتونستم که قورتش بدم. گذاشتمش تو کیفم در کیفم بستم.

محبوبه چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 ق.ظ http://mzm70.blogsky.com

پس این الهه به خالش رفته فقط ورژنش جدیدتره

والا چی بگمممممممممممممممم. نپرس که هنوز از دیشب دپرسم

سحر چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ق.ظ


خوشم اومد این الهه خوب نقش هوو برای تو بازی می کنه.
از اینکه اینطور حالتو گرفته خوشحالم.

وأ.
آدم یه دشمنی مثل تو داشته باشه چه نیازی به تو داره!!!
نه. نشد

آدم یه دشمنی مثل تو داشته باشه چه نیازی به دشمن داره!!!

نه. اینم نشد. اصلا ولش کن. هر دو گزینش شامل حال تو میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد