دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

شاهکارای ادبی من!!!

دیروز همسایه طبقه پایین اومد خونمون. یه خانومی 23 سالشه.تو این 6 ماه زندگی این دفعه دوم بود که میدیدمش.شوهرش دست به زن داره و هراز گاهی صدای دعواهاشون میاد بالا   بگذریم که شوهرش چطور مردی و چه بلاهایی سرش آورده...   

اولش که اومده بود خیلی خجالتی و تعارف در حد تیم ملی   .منم اینقدر به ذهنم فشار آوردم   که هر چی تعارف بلدم و یه جا تقدیمش کنم.  

خانوم با وجود کتک هایی که میخوره و .... عاشقانه     ظهر ها نهار نمیخوره تا شب شام و با همسرش بخوره.   از اون طرفم همسر بی وجدانش شام و بیرون میخوره و ساعت 11 شب میاد خونه. 

تو هیجان تعریف کردن  و ابراز احساس من بود که گفتم: خب یه چیز بخور  میمیریا 

حالا خودت حساب کن. دومین آشنایی اوج تعارف و هیجان غیر قابل وصف من   .اون موقع هنوز نفهمیدم که چه شاهکاری کردم 

داشتم تعریف میکردم من که صبحونه نمیخورم ولی اگه نهار نخورم   میمیرم از گشنگی.  هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت: وای خدا نکنه. دور از جون.این چه حرفیه مریم جون. زبونت و گاز بگیر. ایشالا که سالیان سال سالم و سلامت باشین و...... 

و اینجا بود که متوجه شدم چه گندی زدم ومنم از این حرفا که اون زد باید میزدم(منو شطرنجی کنید). عصر واسه سعید تعریف کردم کلی خندیدیم.  

نظرات 15 + ارسال نظر
مرتضی پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ب.ظ http://i-morteza.persianblog.ir

از دست شما.طرف رو کلا نابود کردید رفت پی کارش!!!!
راستش یاد یک خاطره ای افتادم.یه بنده خدائی رفته بود جائی مهمانی.موقع خداحافظی صاحبخانه آمده بود تعارف بزنه که برای غذا بمانند,برگشته بود گفته بود:حالا بمانید,یه نون و پنیری هست,دور هم کوفت میکنیم.
یعنی این فامیل ما کلا حرووم شد!!!!

نابود
یه وقتهایی آدم میاد خوبش کنه درست خرابش میکنه
خوبه دیگه. پس من تنها نیستم.

mosaferi az door شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ

وایییییییییییییی کتک خوردن تو ملسسسسسسسسسسسه

سلام. تو کجا بودی این مدت؟ هان؟
قهرم. با من حرف نزن

ســــــــارا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

کلی حرف دیگه هم میخواستم بگم که دیکه مشالا خودت از بس خانومی باید به منم یاد بدی
الان دیگه برم غذارو آماده کنم...فعلا...

اختیار داری گلم. من پیش شما هیچی بلد نیستم
خوشحال میشم بیشتر از تجربیات زندگی و.. با هم صحبت کنیم
آخجون غذا خوشمزه

ســــــــارا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 ب.ظ


زنده باشی عزیزم

سلامت باشی گلم. لطف داری شما

ســــــــارا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

به به! آخ جون...اوه صدف شنیدی ؟

گفت منو هم دوس داری....هوم هوم

هر دوتاتون و دوست دالم دوست جونیا
دعوا نکنید.

ســــــــارا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

اوووووووووووووه چشم منو دور دیدین؟
دل میدن قلوه میگیرن!
ما که بخیل نیستیم!

توام به اندازه صدف دوست دارم گلم.
میخام انرژی بگیره B منفیشو یادش بره

صدف جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

سلووووووووم .

من هنوز نفهمیدم تو دقیقا چه روزایی میای اینجا .. گاهی وسط هفته کله صب گاهی آخر هفته کله شب گاهی دوماه نمیای گاهی ۳-۴ روز همش اینجایی گاهی جمعه گاهی ..... وای ولش کن . خلاصه من نتونستم یه جدول زمانبندی مناسب برای تو طراحی کنم. خب یکم نظم داشته باش دیگه.

خب میریم سراغ صلح و ابراز علاقه: دوسسسسست دارم

سلوممممممممممممممممممممممممم صدف جونم.

اوو چه دقتی داری تو . من وقتی کامنتتو میخوندم کلی فکر کردم کی شبها اومدم کی صبحها.

نتیجه گیری: اومدن من قاعده و قانون نداره. همیشه سورژرایزت میکنم با اومدنم!!!

وااااااااااااااااااااااااااااااااای صدف نمیدونم چرا امروز اینقد دوسستتت دارررررررررررررررررررررررررررررم دخترررررررررررررررررررررررر

صدف جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

خب مریمی میخای برام دعا کن مثل اینکه راستی راستی وضع خرابه

چه بخای چه نخای من برات بهترینها رو دعا میکنم. تو بهترین خبر دنیا رو بهم دادی عزیزم.

صدف چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام

خوبی؟؟

خدافظ

سلام عزیزم. خوبی گلم؟

کجا با این عجله خانومی؟ وای چه بچه مودب و در سخونی. ماشالا.
کلاس چندمی عمو جون!!!

ســــــــارا سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

عجب! واقعا چه شخصیت جالبی در همسایگی شما وجود داره مریم جون
چه استقامتی داره
من اگه همسری یه لقمه کمتر از روزه قبلش غذا بخوره میزنم شَل و پَل میکنمش که من این همه زحمت کشیدم چرا کم خوردی نکنه عصرونه خوردی خدای نکرده زبونم لال نکنه سیری نکنه چیزی خوردی ...

نه گلم تو رو واس چی شطرنجی کنیم هرکی باید خودش باشه قرار نیس که تو عین اون رفتار کنی!
تو خیلی هم مــــــاه هستی عزیزم...

آره واقعا. داستان زندگیشو بشنوی به استقامت عجیب و البته غریب این دختر پی میبری.

کار خوب و تو میکنی گلم. منم یاد گرفتم. از فردا طرح سارا جون وارد مرحله اجرا میشود

فدات شم. خوبی از خودته عزیزم

صدف دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

دوباره یادم اومد....
بیچاره اون همسایتون

شوهر ذلیل شده اش چن ساله هست؟ آخه این دختره از چی اون خوشش میاد؟؟؟
طفلکی دختره

صدف جون شما کاری که میکنی غصه خودت و بخور مهربونم. اینجور که شما گفتین وضعیت روحی شما خیلی بدتر تز وضعیت جسمی اون دخترست.

اونم ۲۳ سالشه. فهم و درک صفر. منطق صفر. شعور و ... صفر....
واقعا دلم براش میسوزه. خدا نصیب هیچکسی نکنه

صدف دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

آهان دوباره یادم افتاد.
بیا ببینم مریمی جواب منو بده
مگه خوشبختی فقط به شوهر کردنه؟؟؟؟
من فقط این وسط شوهرو کم دارم....
از این به بعدم میخای برای من دعا کنی بیا قبلش با خودم مشورت کن بعد برو دعا کن.
انقد سرخود دختر کار نکن

حالا بیا تا سارا اینجا نیس یواش بهت یه چیزی بگم : دوستت دارم

کسی نشنید؟؟!!

وای خدا کچلم کردی صدف.!!!
آره. فقط به شوهر کردنه. خیالت راحت شد
آره دیگه. شوهر کم داری. درس زیاد داری. سعی کن جفتشو متعادل کنی!!!!

نمیخامممممممممممممم
وای مرسی. صلح برقرار شد. منم دوستت دالم عزیزم

نه. هیشکی. خیالت جمع. فقط خودمو خودت!!!!

صدف دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ب.ظ http://sadaf-2668.blogsky.com

الهههههههی بمیرم برای همسایتون
دختر ۲۳ ساله !!!!!!!!!!
خب چرا طلاق نمیگیره؟؟؟؟ ایشالا شوهرش پرپر بشه
ایشالا دستش بشکنه که اینو میزنه
فک میکردم نسل این جور مردا این دوره وزمونه از بین رفته ولی گویا هنوز وجود دارن
خیر نبینه٬!!! آخه این جور سختیا برای دختر به این سن و سال خیلی زوده
چقد دلم گرفت

تو هم با این تعارفاتت

خدا نکنه. زلونت لال ایشالا!!!!! این چه حرفیه میزنی تو
آره ۲۳ سالشه. قضیه زندگیشون خیلی پیچیدست. نمیشه طلاق بگیره.

منم همین فکر و میکردم وقتی داشت داستان زندگیشو میگفت من همش اینجور ی بودم. باور کن.....

هی بهت میگم بزار برات دعا کنم شوهر خوب گیرت بیاد نمیزاری. من این چیزا رو که میشنوم دلم میخاد خوشبخت بشی عزیزم

کاریه که از دستم بر میاد . بیشتر در توانم نیست

لبخند بانو دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ http://labkhandam.blogsky.com/

اشکالی نداره...اون زیادی تعارفیه...خب تو نرمالی عزیزم زیاد ناراحت نشو

فدات. مرسی. نه منم خیلی ناراحت نشدم. یکم ناراحت شدم که زود خوب شدم

محبوبه دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ http://mzm70.blogsky.com

منم اصلا تعارف بلد نیستم

من بلدم فقط یادم میره ازشون استفاده کنم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد