دست نوشته های جلب مریم
دست نوشته های جلب مریم

دست نوشته های جلب مریم

تبریک عید نوروز!!!

برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز

http://up.oomid.ir/up/chatomid/12-92/5/newyear.jpg 

اگه خدا بخاد آخر همین هفته میریم مسافرت. ایشالا سفر همه بی خطر باشه. 

ببخشید اگه نتونستم به تک تکتون سال جدید و تبریک بگم. یکم سرم شلوغ بود. ایشالا سال خوبی برای همه باشه و سال جدید برای همه سالی توام با آرامش و شادی باشه.

در جستجوی روسری!!!

خدایااااااااااااااااااااااا یعنی تو این بازار ی روسری ابریشمی طلا کوب که بالای سرش آبی روشن باشه پیدا نمیشه؟؟؟ 

همه خریدامو کردم گیر این روسری ام.کاش پیدا بشه. حوصله ندارم تو این شلوغی بازار برم دنبال روسری بگردم.این همه روسری این همه رنگ ولی رنگاش یا خیلی تیره اند یا خیلی روشن و جیغ. 

هنوز هیچی نخریدم واسه سفره هفت سین.کی بخرم کی درست کنم؟؟ کی برم بازار؟؟؟؟؟

مریم پرستار شجاع!!!

سلام به همه دوست جونیای خوبم. خوبین؟ پیشاپیش عیدتون مبارک. ایشالا سال خوبی داشته باشین. 

بالاخره نینی ما هم دنیا اومد. 16 اسفند یعنی روز جمعه ساعت 10 صبح بطور مصنوعی!!!!(یعنی سزارین) دنیا اومد. اینم عکس بهاره خاله. قربونش بره خاله. اگه فرصت کنم ی عکس با چشمای بازشو برتون میزارم. البته عکساش تو دوربین و من همین عکس و دارم.  

 

چون مامانم خسته میشد که از صبح تا شب بمونه تو بیمارستان. من چند ساعتی رفتم پیش خواهرم. من که میگم یعنی من!!! من که خون ببینم فشارم میفته. و همینم شد. وقتی رفتم فشارم افتاد. خواهر بدبختم نباید تا شب چیزی میخورد منم به دلیل افت فشار مدام موز و شیرینی گز و میوه و .. میخوردم. 

از بس من آه و ناله و چیزای دیگه دیدم و شنیدم حسابی روحیه ام تقویت شد برای بچه دار شدن خودم!!!!!! باورتون نمیشه ولی دلم میخاست بشینم زار زار گریه کنم به حال این مادرا که نفس نداشتن ناله کنند. 

ولی ی زایمان طبیعی بود خیلی ریلکس بود فقط هر از گاهی میگفت آخ دلم!!! بعدم با رضایت خودشون رفتند خونه!!! دختره 18 سالش بود. نمیدونم مال کجا بودن. شوهرش اینقد بامزه کت و شلوار پوشیده بود کروات زده بود. دسته گلم خریده بود.فیلم بردار آورده بودن!!! 

بعدم که خانومش اومد دست تو دست هم خوش و خرم و پلک زنان یواش یواش رفتند. بچشونم دست مادر دختره بود و پشت سرشون با فاصله میومد. انگار نه انگار این دختر سه ساعت پیش زایمان کرده. 

رفتم پیش خواهرم دیدم لباش خشک شده بودن جون نداشت نفس بکشه چه برسه بخاد برا شوهرش پلک بزنه!!!! 

کلی تجربه دار شدم ولی خدایی خیلی وحشتناکه. بیخود نیست میگند بهشت زیر پای مادران است.

عیدی عروسانه!!

دیروز ی چادر خیلی خوشگل خریدم ۱۸۰ تومن!!! جالب بود من میخاستم ارزون تره رو بردارم دلم نمیخاست ۱۸۰ تومن برا چادر بدم. ولی شوهر و خواهر شوهرم اصرار داشتن نه همین و بخر. وقتی مادر شوهرم پرسید چقدر خریدین روم نمیشد بگم. حس بدی داشتم.

امشب قراره مامانم اینا برای دومین سال برامون عیدی بیارن.پارسال برام ی گردنبند خوشگل خریدن.دستشون درد نکنه. تو این گرونی راضی به این امر نبودم. امسال ی النگو برای من خریدن و ی کت خیلی شیک برای سعید و کلی آجیل شب عید و پسته خندون!!! و گل و شیرینی و....

خیلی کار دارممممممممممممممممممم. خدایا کمک کن کارام تا شب تموم بشه. خانواده خودم و خانواده سعید امشب میاند خونمون. من برم به کارام برسم.

گفتم پسته خندون یادم به این جوک افتاد:

به پسته ها بگین اگه چیز خنده داری هست به گردوها هم بگین بخندن!!!

خونم تمیز شد!!!

بالاخره خونه تکونی منم تموم شد.این هفته حسابی درگیر خونه تکونی و بازار بودم. خونم با تغییر اساسی دکوراسیون حسابی عوض شد و کلی خوشگل شد. هر وقت نگاه میکنم کلی ذوق میکنم و روحیه ام عوض میشه. 

هر چی تو بازار گشتم چیزی که به دلم بشینه پیدا نکردم. امروز قرار با خواهر شوهر بریم مجلسی اصفهان اگه شد خرید عید کنیم. خدا کنه اونجا چیزی پیدا بشه و بخرم. 

دیروز رفتم بازار این و دیدم خوشم اومد خریدم. بعدشم رفتم ی مغازه دیگه اینم دیدم بهش میاد خریدم. خودم خیلی دوستش دارم. رنگش خیلی خوشرنگ. ی بلوز این رنگی دارم که میشه باهاش ست کرد. 

برای سفره هفت سین ایده جدید کی چی داره؟! لطفا راهنمایی کیند.ممنون

درگیر خونه تکونی!!!

این روزا درگیر خونه تکونی ام. امروز که حسابی حموم و تمیز کردم و برق انداختم. بعدم ی پتو شستم و به زور انداختمش رو صندلی حموم که آبش بره و عصری سعید پهن کنه رو بند. 

بعدشم رفتم سراغ جعبه های آشپزخونه و هر چی قاشق چنگال و دستگیره و سفره و ... شستم و با دستمال خشک کردم و مرتب چیدمشوون تو جعبه ها. بعدم دیگه خسته شدم. 

سر انگشتام دیگه جون نداشت. یکم دراز کشیدم خستگیم در بره تا چشمام گرم شد این همسایه بغلی چکش و گذاشته بود به دیوار و .... منم خسته. خلاصه نشد که نشد بخابیم. 

قراره ان شا الله نینی خواهرم تا یکی دو هفته دیگه بدنیا بیاد. اونوقت دیگه حسابی سرم بند میشه و خاله خاله میکنم.

هنرهای من!!!

امشب یهویی به سرم زد یدونه گل سر واسه الهه درست کنم. کار اولم بود. کلی هم انگشتام سوخت.چطوره؟


  ی سوال: چطوری میشه اسم وبمو پایین عکس بنویسم؟!!!

آبروم رفت!!!

تا حالا شده سوتی بدی اونم از نوع حیثیتی!!! 

صبح دختر عمم ی پیام داد که دقیقا عین متن و براتون مینویسم.  

من میدویدم+تو میدویدی+او میدوید=ماله چه زمانیه؟ توزیع سبد کالا  

من هم چند تا از مخاطبام و از جمله بابام و پدر شوهرم و علامت زدم و براشون این پیام و فرستادم. 

هر کی گفت نکته حیثیتیش کجا بوده؟ 

 =============================================================== 

نکته اش بوس اخر پیام بود که برای پدر شوهر ارسال کردم!!! حالا بابام و میشه ی کارش کرد. با همه شوخی با پدر شوهرم شوخی؟ بوس؟!!!! تا این حد صمیمی؟!!! واسه من که قابل هضم نیست!!! 

قضیه رو واسه سعید گفتم خندش گرفت و فقط تو چشمام نگاه کرد. به نظرتون نگاهش چه معنی داشت؟!!

اعتقاداتت تو حلقم!!!

ی شوهر دارم صبح ساعت 8 برام ی شارژ خریده و شمارشو اس کرده. تو خواب و بیدار تشکر کردم و بهش گفم به چه مناسبت آیا؟جواب داد: دهه فجر!!!!!! یعنی ی همچین شوهر معتقدی من دارم. اعتقاداتت تو حلقم عزیزم. 

تو پست قبلی برام ی شارژ خریده بود. هنوز شارژ داشتم ولی مطمئنم یادش رفته بود برام شارژ خریده منم دستش و کوتاه نکردم و شماره جدیدو وارد کردم. و به روی مبارک نیوردم که 20 تومن شارژ دارم.  ی همچین زن خانومی هستم که دست شوهرم و کوتاه نمیکنم. 

 

قرار بود دانشجویی بریم مشهد که جور نشد. شاید هنوز امام رضا نطلبیده. همشم مشکل نداشتن مرخصی. خدایا ی گونی پول با ی گونی مرخصی از اسمون بفرست!!!!

 

چقدددد هوا سرد شده.اینجا هم پنجمین برف هم اومد. خدایا شکرت......

برابری حقوق زن و مرد!!!!

امشب سعید رفته کار. وقتی میره دلم میگیره عصری رفتم خونه مادر شوهرم. آخرین قسمت سریال آوای باران و دیدیم  و پدر شوهرم منو رسوند خونمون.   

به سعید اس دادم که من رسیدم خونه و سعید زنگ زد.   

زنگ زد و با ی لحن مهربانانه!!! گفت خب تعریف کن ببینم باران چی شد؟ منم با هیجان خاصی داشتم براش تعریف میکردم و سعید هم  هر از گاهی ادامه حرفامو و میگفت و من اصلا متوجه نمیشدم که سر کار سریال و دیده  

 

 تا اینکه گفتم بارانم به باباش رسید و سعید گفت آره حالش بد شد وبردنش بیمارستان خب.....

من و میگی: 

اون و میگی: 

یعنی دلم میخاست.

یک ساعت بعدش اینکه اس داد برو ببین نمرات من اومده.  

اس دادم خرج داره. ی شارژ برام فرستاد.  

اس دادم: بقیشو نقدی حساب میکنی؟ 

دیدم فایده نداره. زنگش زدم و ذوق کردم که چقدر زود کارت گیر کرد.

خلاصه گفتم خرج داره 50 تومن (با در نظر گرفتن اینکه دیروز پول بهم داده بود)(اشاره به از آب گل الود ماهی گرفتن)

گفت باشه. 

من که میشناختمش گفتم 50 نقد فردا صبح نه در زمان نامحدود

خندش گرفت. گفت باشه. 

گفت: نمره ها رو زدن. 

گفتم بله 

دو تا نمره هاش و به مزایده گذاشتم و چیکار داری تا اومدم بگم یک ربعی طول کشید. 

یکیشم الکی ترسوندمش که افتادی و اونم گفت اگه افتاده باشم پول بهت نمیدما و اینگونه شد که من مجبور به اعتراف شدم و پول خود را زنده کردم. 

قربون خنده هات برممممممممممممممممممم. ارزش خنده هات برام بیشتر از پول.  

خواننده های خاموش لطفا روشن شن!!!!