-
مشهد....
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 13:54
سلامی دوباره.خوبیننننننننننننننننننن؟ سه شنبه اخرین امتحانمو میدم و اگه مشکلی پیش نیاد ان شا الله عصرش هم میریم مشهد. به اندازه کادوهایی که دادین براتون دعا میکنم. شوخی میکنم. ایشالا قابل باشیم بیادتون هستیم. و برای خوشبختی و سلامتی همتون دعا میکنم.فقط یکی دعا کنه این امتحان اخری و نیفتم. بدجور زور میگه.... آرزوم رفتن...
-
تولدم مبارک!!!
جمعه 10 تیرماه سال 1390 12:06
سلام به همگی. خوبیننننننننننننن؟ از اونجایی که هیچکس نتونست حدس بزنه که امروز تولدمه به این نتیجه رسیدم که خودم بگم تولدمه!!!!!!!!!!!!!!!! حالا دوباره تبریک بگین ذوققققققققققققققققققققققق کنم!!!! مرسی از محبت همتون.چون هوا گرم بود کیک و گذاشتم تو یخچال. تا کادوهامو باز کنم کیکم میارند!! دری وری نوشت: ۲۲ سالم تموم شده...
-
حدس....
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 09:56
سلام برو بچززززززززززززززززز(ز صمیمیت)! خوبین؟ چه میکنید با امتحانات؟ ایشالا که موفق باشین هموتون. یه سوال اگه گفتین ۸ روز دیگه چه روزی؟؟؟؟؟ حدس بزنید...
-
مرگ و تولد..؟؟!
جمعه 27 خردادماه سال 1390 19:13
سلام به همگی. چطورین؟ چه میکنید با درسا؟ راستی روز پدرتون مبارک. ایشالا یه روزی همتون پدر میشین و حس منو میفهمین!!! واسه من که روز خوبی نبود. صبح ساعت ۱۰ دوستم اس داد که بابام فوت شد. کلی گریه کردم. باباش سرطان خون داشت. یکماهی میشد که تو خونه بستری بود و روزعید هم فوت شد. برای شادی روحش یه فاتحه بخونید. امروز صبح هم...
-
قندون و کی شکست؟!!!
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 19:11
چند روز پیش خواهرم الهه و اورد پیش من و خودش میخاست بره بیرون. یه چایی برا الهه ریختم. تا اومدم قندون و از تو کابینت بردارم یهو حواسم رفت به الهه و قندون خورد به لبه کابینت و شکست. الهه: وایییییییییییییییییی خاله مریم خودش شکست!!!!!!!!! گفتم اره خاله خودش شکست. بس نچ نچ کرد عوض اینکه ناراحت بشم کلی خندیدم . تو دنیای...
-
فصل امتحانات....
شنبه 7 خردادماه سال 1390 17:36
سلام به همگی. حالتون خوبه؟ تو هر وبی میرم همه درس خون شدند. تقریبا ۱۰ روز دیگه امتحانام شروع میشه. بین امتحانام خیلی فاصلست و همین باعث شده من اصلا سراغ کتابام نرم.یه چند وقتی نمیام نت.ببخشید. وای دوباره روزای سخت داره شروع میشه. ایشالا که همگی موفق باشید. به امید پاس شدنمون.............
-
امتحان بیاد ماندنی.....!!!
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 10:26
دیروز میان ترم حسابداری ۳ داشتم.امتحان تو ۲ تا کلاس برگزار شد.مراقب یکی از کلاسا خود استاد بود که بچه ها جرات نداشتند کوچکترین حرکتی مبنی بر نجات نمرشون انجام بدند. در عوض کلاس ما: چون امتحان تشریحی بود نیاز به شور و مشورت داشت. بچه ها این نیاز و با همکاری هم برطرف کردند.دراین بین بچه هایی هم بودند که هم اکنون نیازمند...
-
دندان عقل و شعور..!!!
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 09:39
سلام. خوبین؟ خوشین؟ امروز قرار برم دندون عقل و شعورم!! و بکشم. از وقتی نوبت دکتر گرفتم دیگه خواب و خوراک ندارم. اینقدر میترسم که............... از صبح تاالان هر چی اهنگ همه چی ارومه رو میزارم فایده نداره. به این نتیجه رسیدم که تلقینم اثری نداره. دیشب به مامانم میگم مامانی من فردا که صبح تا ظهر تنهام میشینم گریه میکنم....
-
خاسگارای بو دار!!!!!!!!!!!
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 17:58
یه دوست دارم هر دفعه که زنگ میزنه از خاسگاراش میگه.همشون هم ماشالا مهندسن و شرکت دارند. والا من و اون یکی دوستم موندیم با این همه مهندس و دکتر چرا شوهر نمیکنه؟!!! خلاصه یه دفعه داشت تو جمع تعریف میکرد که دیروز یکی براش اومده تو پالایشگاه نفت کار میکنه و از اونا اصرار و از اینا انکار!!! اوایل مثل بچه نامیدا غصمون میشد....
-
خاطرات سفر(۲)
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 16:40
سلام به همگی. حالتون خوبه؟ این روزا روزای خوبیه برام. کلی خبرای خوب خوب شنیدم. ولی وقتی فکر میکنم که یکماه دیگه فرصت دارم با ۸ تا کتاب نخونده یکم ناراحت میشم. توجه کنید فقط یکم!!! و اما خاطرات سفر: شبی که توی دزفول بودیم رفتیم شهر بازی. ساعت چند؟۱۲ شب. اینقدر شلوغ بود. ملت خاب نداشتند. به هر وسیله ای که نگاه میکردیم...
-
غریبه اشنا....
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 14:12
امروز یکی به گوشیم زنگ زد. چون نا اشنا بود جواب ندادم. اس داد:سلام.دوست داشتم سال جدید و بهتون تبریک بگم.حالتون و بپرسم. حالت خوبه گلم؟!!! منم جواب دادم. سلام. سال نو شما هم مبارک. ببخشید بجا نیوردم شما؟ اس داد:غریبه اشنا. مهم اینه که من به یادتم. خوشحالم که حالت خوبه؟ اس دادم: ولی من که هنوز نگفتم حالم خوبه. از کجا...
-
رسم زمونه..!!!
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 13:59
سلام به همگی. خوبین؟ هر چی صبر کردم یه اتفاقی بیفته که بیام براتون تعریف کنم هیچ اتفاقی نیفتاد.بس حوصلم سر رفته بود زنگیدم به خواهرم یه نی نی هه ای گفت سلام منم ذوقی شدم و گفتم سلام قربونت برم. خوبی خاله؟ اونم گفت اره و شروع کرد به حرف زدن. من تنها چیزی که از بین حرفاش فهمیدم این بود که رفتم مهد کودک. بعد دیدم جیغش در...
-
خاطرات سفر...
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 22:26
سلام به همگی. امیدوارم سال خوبی داشته بوده باشین! تو مسافرت قرار شد یه شب تو اداره راه و ترابری رامهرمز بخابیم.اونجا یه سالن بزرگ داشت با 8 تا اتاق رو به روی هم.بعد از خوردن شام اقایون به دلیل خستگی خاموشی زدن که همه بخابن ) و از اونجایی که خانومها جزء همه محسوب نمیشدن تا دو ساعت بعدترش هم در حال صحبت کردن بودن که...
-
من اومدمممم
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 18:40
سلام به همگی. من اومدمممممممممممممم. سال نو مبارک عزیزانشون ما یک هفته ای مسافرت تشریف داشتیم و امروز رسیدیم خونمون. خاطرات سفرو به زودی؟؟؟؟ مینویسم براتون. جاتون خالی خوش گذشت.
-
پروژه های فشرده جیگیل خاله....
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 17:50
جیگیل خاله رو بردم دستشویی و اومدم بیرون. خواهرم گفت الهه کو؟ رفتم سراغش دیدم وقتی من دمپایی هامو در اوردم دنپایی ها سوار شدن رو هم و الان الهه روی دو تا پاهاش نشسته و داره سعی میکنه که مدلسازی کنه!!! نوبت به پروژه بعدی الهه جان رسید و خواست یه چیزی از رو میز اتاقم برداره که آیینه افتاد و شکست. دامادمون که اومد گفتم...
-
خونه مادربزرگه...........!!!
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 13:17
دمای خونه ما کلا چند درجه از بیرون سردتره. با یه بخاری هم گرم نمیشه.دو تا بخاری هم که.... یه روز خواهرم اومده بود خونه ما قندیل بست. بیچاره الهه میگفت:پاهام یخ کرده.بچه طفلی با شال و کلاه و کاپشن و جوراب تو خونه راه میرفت. یه پتو پیچیده بود دورش و تلویزیون نگاه میکرد.فقط دو تا چشم(دگمه)از پتو بیرون بود. خواهرم...
-
من و خوردن؟!!!!
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 18:21
چند شب پیش دایی هام و مامان بزرگم شام دعوت بودن خونه ما. اون شب همه تناردیه شدن و زورشون به من کوزت رسید. شاید اون شب به اندازه تمام عمرم اسمم و شنیدم!!!! باز خدا خیرش بده خالم یه چایی با سه تا خرما برام اورد گفت بخور جون بگیری نمیری(چقدر مهربون).با خالم نشستیم رو زمین تو اشپزخونه که جیگیل اومد دستش و گذاشت رو زانوی...
-
جنگ و صلح...
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 18:30
مسول شرکت زنگ زد بهم گفت:مریم جونم!!! دلمون برات تنگ شده!!! .امتحانات که تموم شد بیا شرکت منم که دیدم خرج بالا رفته خاستار افزایش حقوق شدم . هر چی فکر کردم چطوری مطرح کنم که ضایع نباشه به این نتیجه رسیدم: اقای ......غیر مستقیم تکلیف حقوق من چی میشه؟!!!!! (دیگه غیر مستقیم تر از این)!!!!! خندش گرفت . گفتم من حساب کردم...
-
کارورزی....
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 16:06
سلام. خوبین عزیزانشون؟ خاله من(همسن خودمه) همیشه تک میزنه در حد تیم ملی (اینقدر زنگ میخوره تا خود مخابرات بگه بابا برنمیداره ول کن دیگه). بخاطر همینم گوشی من همیشه رو ویبرست. یادمه یه روز از روزایی که میرفتم کارورزی نشسته بودم رو صندلی و داشتم مخشامو مینوشتم . که دیدم جیبم داره پاره میشه. گفتم خالمه بیخیال شدم. یه...
-
فایل سیاه...
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 11:17
سلام.چتولین؟(ت صمیمیت!!).امتحانا تموم شد به سلامتی؟ نگران نباشید ایشالا که میتمومه و همگی میپاسیم. من که از وقتی آزادم کردن! اینقدر بیکارم. نه درس بهم میسازه نه بیکاری. حالا اگه پسر بودیم ماشین و برمیداشتیم با برو بچ دنبال انواع تفریحات سالم و نا سالم!!! اما حالا فقط کارای خونه و آشپزی . آخه من چقدر خودمو برا آینده...
-
شادی بعد امتحان.....
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 11:29
سلام. خوبین عزیزانشون!!!!!!!!!!!!!! . من مریم هستم یک مسافر. چند ساعته که پاکه پاکم!!!!!!!! و از شر امتحانا راحت شدم . یکی از نمره هامو دیدم خلاب شده بود. دعا کنیدشادیم خلاب نشه. محل جمع آوری دعاهای شما(فلش مستقیم رو به کج پایین)!! ای خواهران و برادرانی که خرتون از پل گذشته!!! بدعایید باشد که شاید (اوج جمله) دل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 13:01
-
ریاضی 2..........
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 09:55
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. وای خدا جونم مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی. خیلی خوشحالمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم. هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. ریاضی 2 رو با نمره 14 برای...
-
روز برفی!!!
شنبه 25 دیماه سال 1389 16:00
سلام برو بچززززز خوبین. الکی دلتون و صابون نزنین. هیچ اتفاقی نیفتاده که بخام براتون تعریف کنم.جز همون برنامه اسلیپ که بطور فشرده دارم اجرا میکنم. و اینکه امروز داره اولین برف زمستونی میاد و من قندیل بستم از سرما. (چه گردنی داره این ) و دیگر اینکه کلا امروز حالم خوب نیست .چرا چونکه نمیدونم زیرا!!!! . نتیجه گیری: حال...
-
حق سکوت....
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 10:11
دیروز امتحان حسابداری داشتم. تو پانل شماره صندلی ها رو دیدم و طبق معمول من و آقای ریئسی پشت سر هم دیگه بودیم شماره من 101 و شماره ریئسی 100 بود. رفتم تو کلاس دیدم آخجونننننننننننننننننننن شماره ها از 101 شروع میشه و شماره 100 آخر سالن. نشسته بودم که یه دفعه یه پسره نامی! ازم پرسید اینجا شماره 100 نداره؟ گفتم چرا. آخر...
-
فصل امتحانا...
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 09:07
سلام. خوبین. من اصلا حس درس خوندن ندارم. اگه خودم با خودم آشنا نبودم یه بلایی سر خودم میوردم. حسرت به دلم موند تو این هفت ترم یک کتاب و قبل از امتحان تموم کنم. این روزا برنامم شده just sleep واقعا نمیدونم چرا بدنم نسبت به خواب حالت اشباع نداره؟؟؟؟ یه جمله معروف هست که میگه: ز خر خوانان عالم هر که را دیدم غمی دارد.......
-
نماز من و الهه....
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 15:39
دیروز داشتم نماز میخوندم. جیگیلی(بچه خواهرم) هم یهو تصمیم گرفت نماز بخونه و اومد زیر چادر من. به طور میانگین هر ۱۰ ثانیه ۱۰ سانتی متر!!! از یکطرف چادر من همراه با حرکت شدید گردنم به اینور یا اونور میومد پایین. وقتی قنوت گرفتم. جیگیلی خاله که دید چادره یهو خیلی کوتاه شد براش محکم چادر و کشید و قنوتم افتاد پایین .اون...
-
سفر به سوریه...
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 17:55
سلام به همگی؟خوبین؟ یلدا جون تولدت مبارک!!!!!!!!!!!!!!! داشتم تو کامیپیوتر میچرخیدم که عکسای سوریه رو دیدم. من عاشق این عکسام. یاد اور خاطرات قشنگی برام. جاتون خالی این کلیسا فوق العاده بزرگ و قشنگ توی لبنان بود. همونطوری که تو عکس معلومه سقف کلیسا حالت هشت داشت و این عکس یکطرف سقف و نشون میده. بعد از کلیسا هم رفتیم...
-
من و استاد....
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 16:02
دیروز امتحان میان ترم مدیریت پروژه داشتم . از اونجایی که من خونمون و خیلی دوست دارم.!!! دیروز واسه اولین بار چشمم به جمال استاد روشنا شد. تعداد دانشجویان:9 تا عزیز دردونه تعداد غائبین:1 دونه دوست جونیم تعداد پسر شجاع:1 دونه استاد خیلیییی با برو بچض! رووووووووووو بود. منم مثل این نامیدا سرم رو برگه خودم بود .که یکدفعه...
-
خط رو خط....
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 11:33
چند وقت پیش خالم (همسن خودمه) زنگ زد یه سراغی از جیگیلیش که من باشم!!! بگیره چند دقیقه که حرف زدیم متوجه شدیم خط رو خط افتاد و یه خانومه ای داره واسه امر خیر زنگ میزنه خونه یکی دیگه . من و خالمم چو گیر شده بودیم و مودب تر صحبت کردیم و هی عزیزم جونم میکردیم و از خاستگارمون وخوبیامون !!!و......؟؟؟؟ میگفتیم. من که دیگه...