-
مشکلات من و عقلم!!!
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 08:36
سلام به همگیییییییی.چطورین؟؟؟ سه هفته است دندون عقلم بیچارم کرده. من اگه عقل نخام باید چیکار کنم؟؟؟ دیروز رفتم دکتر گفت یه عکس از تمام دندونات بگیرر. از منشی پرسیدم کجا باید برم؟ گفت اونطرف.حالا کدوم اتاق و کدوم طرف خدا داند؟!! خیلی زحمت کشید. حداقل اگه یکم گردنش و خم میکرد من متوجه طرف میشدم! خلاصه من رفتم توی یه...
-
گذشت زمان
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 11:58
رستوران چشمانداز چند دوست قدیمی که همگی ۲۰سال سن داشتند میخواستند باهم قرار بگذارند که شام را با همدیگر صرف کنند و پس از بررسی رستورانهای مختلف سرانجام باهم توافق کردند که به رستوران چشمانداز بروند زیرا خدمتکاران خوشگلی دارد. ١٠سال بعد که همگی ۳۰ ساله شده بودند دوباره تصمیم گرفتند که شام را با همدیگر صرف کنند. و...
-
کیک تولد...
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 11:58
سلام به همگی.خوبین؟خوش میگذره؟ پنج شنبه شب واسه شام مهمون داشتیم. نمیدونم چرا اون روز حس خوبی داشتم.شب تولد هم بود منم زرنگ!! یهو هوس کردم کیک بپزم. زنگیدم به دختر عموم رفتم تو اموزشگاه. داشت واسه جشن تولد دختر داداشش کیک عروسکی درست میکرد. اون یکی بچه داداشش هم صداش دراومد که منم میخام. منم که کیک میخاستم. خلاصه از...
-
عروسی
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 10:56
سلام به همگی.حالتون خوبه؟ امروز گفتم یه زنگی به دوستان قدیمی بزنم ببینم کدوشون در قید حیات اند؟! به پریسا زنگیدم مامانش گفت میره سر کار پرسیدم چه کاری؟ گفت ایران خودرو. به به...... به سعیده زنگیدم نمیدونم چرا مدلش اینجوری هر دفعه من میزنگم مامانش میگه بعدا خودش باهاتون تماس میگیره!!!! زنگیدم به سمیه دوستم(از دوستای...
-
الهه بالدار!!!
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 10:14
سلاااااااااام به همگی.خوبین؟ من اومدممممممممممممممممم.(ذوق کنین.خوشحال باشین). دلم واسه همتون به خصوص صدف جونم تنگیده بود. واما باز هم من و الهه: چند شب پیش رفته بودیم خونه خواهرم.الهه وقتی یکسالش بود بردیمش اتلیه و ازش عکش گرفتیم. تو یکی از عکساش دو تا بال رو شونه هاش بود و فرشته کوچولو شده بود. الهه جونم عکسشو بدو...
-
تعطیلی موقت
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 12:23
-
فواید خاله شدن؟؟
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 10:22
نخنددددد.خوب مگه چیه؟لوازم ارایش ندیدی تا حالا. کارای الهه است دیگه. همه لوازم اراشتی!!! منو گذاشته تو کیف خودش و هر چی دیگه به دردش نمیخورده گذاشته تو کیف من. توضیحات لازمه: برس مو: برس بزرگه منو برده میگه خاله تو موهات خٍْیلی کوتاهه!!!! موها من خْیلییییییییی بزرگه!!! گل سر: خدایی گل سر ها رو نگاه کنید. مگه یه ادم...
-
من و فرهادم!!!!!
شنبه 14 آبانماه سال 1390 17:06
یه روز از همون روزا؟؟؟ الهه)بچه خواهرم) به دلایلی نامعلوم یک هفته ای صبحها بجای مهدکودک میومد خونه خاله که من باشم! از قضا همسایه جدیدمونم بنایی داشت.از بس این بچه از من حرف کشید اسم منو الهه رو همون روز اول فهمید. یه روز از همون روزا؟الهه رفت تو حیاط بعدم به دلایل بازم نامعلوم(شاید قسمت)! رفت با همسایمون دوست شد. بعد...
-
مرگه من؟؟؟!!!
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 10:29
سلام.خوبین خواهرا و برادرا؟! دیشب قرار بود من بمیرما! اونوقت شماها عین خیالتون نیست. اصلا انگار نه انگار!!!! هیشکی منو دوست نداره!!!!(پلک. پلک) خب لوس بازی بسه: دیشب که ما تو خابیم!!!!(بسه٬جنبه داشته باشین).دیشب مثل هر شب یکم قبل از خاب مطالعه کردم و خابیدم.داشتن اذان صبح و میگفتن که دیدم یکی تند تند داره از پله ها...
-
فواید خاله شدن؟؟
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 18:51
امشب میخام فواید خاله شدن و با تصویر براتون بگم که قشنگ درکش کنید. این مداد تراش و وقتی بچه بودم خریدم خیلی دوستش داشتم توسط الهه جونم مدلش کلا به شکل زیر تغییر کرد فکر کنم تصاویر کاملا گویای مطلب هست.
-
استاد پروجه!!
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 17:40
سلام.دوباره یه پست بغغغغضناکه دیگه!دوباره غر(قابل توجه بعضیا) یه استاد حسابداری داشتم خیلی ازش میترسیدم. هیچوقت کلاساشو نرفتم .و بعد از مدت مدیدی!! پس از بوققققق بار پاس شدم. البته وقتی که استاد این درس تغییر کردو تعداد دانشجوهای معترض پاس نشده 130 نفر شد دیروز رفتم یونی پرسیدم استاد پروژه من کیه؟؟؟ اره دیگه. همین...
-
مسول نا به سامانی ها کیه؟!!
شنبه 23 مهرماه سال 1390 17:07
سلام دوستای گلم.خوبین؟ ایام بر ورقف!! وقف!! وفق!! وقرف!! کام مرادتون!!! هست؟ چهارشنبه رفتم دانشگاه. استاد بعد از کلی فورمول نوشتن میخاست نمودار رسم کنه. استاد شروع کرد به توضیح دادن و در اخر هم گفت:بعد نمودار رو میکشیم.(mikashim) پسره از ته کلاس داد زد:استاد خیلی کتابی(katabi) شد. کلاس ترکید از خنده بعد دوستش داد زد...
-
عطسه بیموقع..!!!
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 11:27
تا حالا شده توی یه جمع خانوادگی نشسته باشی کنار دیوار و حس کنی الاناست که یه عطسه بی موقع میاد و کل ادب و شعور و حیثیت و آبروتو!!!! به باد بده. تمام انرژیتو + میکنی که صداش بشه چه!!! یه چه دیگه. نچ. نشد. یه چه بلندتر!!! که یهو یه هاپ چه!!!! بلند و ابدار بدون هماهنگی میاد و کله ات محکم میخوره به دیوار و صدای ترکیدن کله...
-
شانس...!!!
شنبه 16 مهرماه سال 1390 17:05
تا حالا شده شانست جلوتر از خودت بدوه؟؟ وهر چی هم بدوی بهش نرسی؟ شده حکایت من.صبحها زودتر از من از خاب بیدارمیشه شبها هم تا دیر وقت در جهت تضعیف روحیه بنده میکاره(کار میکنه).بیشتر وقتها بین شانسم و ااعتماد به نفسم درگیری. هر روز صبح تصمیم میگیرم که من میتونم. میتونمم.خیلی هم میتونمممممممممممممممممممم. یه ساعت بعدش...
-
درد و دل های یک کوزت...؟!!
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 09:04
دیگه نمیتونم تحمل کنم. شورش و در اوردن با این نظام اموزشیشون.مامان من امسال همیشه صبحی.تو خونه ما همه چی عکس. صبح مامان میره مدرسه و بچه باید نهار درست کنه تا ظهر که مامان خسته و کوفته میاد نوش جان کنه. بابا ثواب اخروی نخاستم. خسته شدم.(گولی گولی اشک) حرفم بزنم. میگه دختر بزرگ تو خونه دارم نمیشه که من همه کارا رو...
-
تا حالا شده؟؟؟
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 10:10
سلام.چطورین؟دیروز کامی رو روشن کردم رنگش بنفش شده بود. اشک تو چشمام + شد. اما امروز باز رنگش زرد شد!!!! خدا به بابام رحم کرد. خوشحالممممممم.مرسی خدا جونمممممممم. میخوام یه بخش به وبم اضافه کنم با عنوان "تا حالا شده" تا حالا شده شب و نصف شب به زور ج ی ش از خاب بلند بشی ولی از بس خابت میاد با چشمای بسته در...
-
سر در گمی....
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 10:07
یه چند روزیه همه چی با هم قاطی شده. تو ذهن من همه چی با هم در تضاد. بس فکر کردم واقعا دارم دیونه میشم. خدا هم که برگه امتحانش و داد دستمو رفت. خدایا یه نیم نگا. تو رو خدااااااااااااااااااااااااااااا. دیگه دارم کم میارم. به این نتیجه رسیدم که امیدوار نباشم حتی به دیدن فردا. برام دعا کنید.شاید نفس شما حق باشه. راستی...
-
منو غذا..!!!
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 20:23
امروز تصمیم گرفتم واسه یکی؟؟؟ که صبح عمل جراحی کرده بود و بیهوش بود گوشت و شوید درست کنم و ببرم بیمارستان. نمیدونم شما چی بهش میگین؟؟ برای برگردوندن قوای جسمی مریض خیلی خوبه. خلاصه من که تا حالا از این مدل غذاها درست نکرده بودم.هر چقدر ابتکار و خلاقیت داشتم به خرج دادم.به این نتیجه رسیدم که مواد لازمش گوشته و...
-
ترم تابستونه زوری..!!!
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 10:15
سلام.چطورین؟ بالاخره این دوتا امتحان منم تموم شد. و سه ماه شادی باز داره شروع میشه. امتحان دومی که دادم داستانی داشت: اکثر درسای تخصصی تو کلاسا برگزار میشد.کنار دست منم یه پسری بود که یک ربع بعد از شروع امتحان با لبخندی ملیح خودش و رسوند. تستی هاشو خیلی بد پیچونده بودند اول و اخر کتاب و قاطی کرده بودند و از ما جواب...
-
ترم تابستونه زوری..!!!
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 17:26
هیشکی هیچی نگه. برین اونور. من فردا امتحان دارم. گیر بدی شرم شما رو میگیره!!! به این تبلیغ بالایی هم بگین پاشو جمع کنه!!!! بقول خواهرم وقتی مریم امتحان داره نمیشه از چند متری اتاقش رد شد. چه برسه بخای روی ماهشم ببینی!!! یعنی از ۳۵۰ صفحه ۳۰۰ صفحش مونده. اینقدم حس خوندن ندارمممممممممممم که شاید فردا نرم(بین خودمون بمونه...
-
جملات حکیمانه...!
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 11:40
ای دوست گاهی بخاطرش ماندن را تحمل کن. رفتن از دست همه بر می اید. تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد.یکبار قسمتش کردم چندین برابر شد افسار دلم دست خدا بود چنین شد ای وای اگر دست خودم بود چه میشد. مقصود دلم مهر و وفا بود چنین شد. ای وای اگر جور و جفا بود چه میشد. به اندازه تمام روزهایی که تو را نداشتم دلم به حال تنهایی...
-
بزرگترین ارزو....
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 10:14
-
پول تو جیبی..!!
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 14:15
دیشب به اتفاق دایی هام و مامانبزرگم افطار رفتیم پارک جاتون خالی.بعد از افطارما بچه ها (+20) دور هم جمع شدیم در مورد مشکلاتمون بحثیدیم و خندیدیم.تا اینکه بحث به پول تو جیبی و نحوه استخراج پول از خونواده ها شد. اینکه استخراج پول از مامان سخت تره یا بابا؟ پسر داییم گفت: صد رحمت به مامانم بابام بیچارم میکنه تا پول بده....
-
لیالی قدر...
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 12:40
اگر خدا ارزویی را به دلت انداخت. بدان توان رسیدن به ان را در تو میبیند. التماس دعااااااااااا
-
معرفی قالب
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 10:45
خانومها و اقایان تعجب نکنید٬یهو هوس کردم یکم بزنم تو جاده خاکی و قالبمو این شکلی انتخاب کنم اخطــــــــــــــــار: یا یه قالب خوشگل بهم معرفی میکنید یا همینه که هست. نتیجه گیری: امر به منکر!!! لهو ولعب!!!!
-
خاله برقص!!!
شنبه 15 مردادماه سال 1390 13:05
سلام به همگی.نماز روزه هاتون قبول.خوبین؟ خبر خاصی نیست.برنامه فشرده خواب داره هر روز اجرا میشه و پروژه ترم تابستون کاملا به فراموشی سپرده شده. دیشب رفته بودیم جاتون خالی بستنی بخوریم الهه هم بود. وقتی نشستیم رو میز الهه جان میزد رو میز و اصرار داشت که بقیه دست بزنند. برام عجیب بود چرا به من نمیگه دست بزن. بعد از اینکه...
-
کفشام...
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 20:33
کفشام و بردنددددددددددددددددددددددد.الهی بمیری. الهی شل و پل بشه پاهات. الهی کور بشی که دیگه چشمات کفش قشنگا منو نبینه. دیگه عمرا مراسم ختم برمممممممممممممممممممممممم. از بین اون همه کفش فقط کفشای منو بردند. تازه از مشهد خریده بودم. کل بازارارو زیرو رو کردم تا خریدم. دیگه چطوری برم پیاده روی؟خیلی دوستش داشتم...
-
پیاده روی...
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 17:28
چند شب پیش با مامان و بابا رفتیم پیاده روی تا پارک محلمون.اولش اصلا حس راه رفتن نداشتم ولی بعدش هوای خنک بیرون و دست سرنوشت ما رو تا اونجا کشوند. یکم که گذشت من شدیددددددددددددددد خابم گرفت .همونجا یکم تو تاریکی دراز کشیدم. بابام رفته بود بستنی بخره اما من چون تو خاب و بیداری بودم نفهمیدم کی اومده. یهو یه ماشینه هه...
-
تفاوتها را با من احساس کنید!!!
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 09:36
سلام به همگی.خوبیییییییییییییییییییییییین؟ امروز تولد دوستم بود.فکر کردم چطوری بهش تبریک بگم که کاملا متفاوت باشه بهش اس دادم:سعیده جونممممم تولدت مبارک عزیزممممممممممممممم. دیدم کم شد حیفه اس ام خالی بره هزینه که کم میشه!! بزار پرش کنم و تهش یه ارزو براش بکنم (معلوم اصفهانی ام؟) متن کامل اس اینجوری بود: سعیده...
-
آب یخچالی..!!!!
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 10:35
یادمه یه شب بادایی هام رفته بودیم چادگان(منطقه تفریحی اطراف اصفهان)که.... همگان در خواب عمیق شبانه بودیم که ناگهان مهسا نامی(دختر داییم) مبادرت کرد به امر خطیر جیغ زدن. به گونه ای که این جمعیت کثیر همانند جن زدگان مات و مبهوت سر جای خود نشستند. همگان ابری در بالای سر خود داشتند که چگونه موجودی! سه ساله در عرض چند...